فاروق، در محل ستاد فرماندهی و گارد محافظ پیامبر ج
آغاز روز هفدهم رمضان است، دو سپاه در برابر یکدیگر صفآرایی میکنند پیامبرجدرسایبان (ستاد فرماندهی) است، و ابوبکر و عمر [۲۴۴]( آن یکی عنصر حلم و ایمان، و این یکی عنصر قهر و خروش اسلام) برای حراست از ستاد فرماندهی با شمشیرهای عریان در کنار پیامبر در حال آمادهباش ایستادهاند، اسود مخزومی از سپاه قریش با فریاد مبارزطلبی، به میدان میآید و حمزه او را به قتل میرساند، و شیبه و ولید نیز به میدان میآیند و بدست حمزه و علی کشته میشوند [۲۴۵]، کشته شدن این سه مرد جنگی، هیجان مسلمانان را در انتظار صدور فرمان حمله بالا میبرد، و آتش خشم سپاه کفر به حدی مشتعل میکند که سپاه اسلام را آماج تیراندازیهای خویش قرار میدهند و بضرب یکی از این تیرها [۲۴۶]مِهجَع [۲۴۷]غلام آزاد شدۀ فاروق شهید میگردد (اولین شهید اسلام [۲۴۸]، پیامبر جپس از شلیک این تیرها و شهادت مِهجَع فوراً از تپهای که بر آن سایبان ساختهاند به میان سربازانش میشتابد و مشتی سنگریزه برگرفته [۲۴۹]و با قهم خشم بطرف سپاه قریش پرتاب میکند و بر آنها فریاد میکشد: «رویتان زشت باد! آنگاه با این کلمه، شُدُّوا !، به سپاه اسلام، فرمان حمله میدهد، و دو سپاه به هم میریزند و جنگ بشدت آغاز میگردد، جنگ نابرابر و جنگ سرنوشت! کفر و ایمان، ستم و عدالت، حق و باطل و تاریخ با دلهره و اضطراب بدان خیره شده است، در میان خروش شمشیرها و فریاد نیزهها، و شیه اسبان تازی، و حب حب شتران مست، و رجزهای غرورآمیز اشراف قریش، یاران محمد جآهنگ آیات نوید بخش خدا را گوش میکنند که از زبان پیامبر خدا، در فضا طنینانداز میگردد، و خدا را با خود و در کنار خود احساس میکنند که با زبان پیامبرش به آنها فرمان میدهد: «به پیش! این کلهها را بزنید و تمام سر انگشتان آنها را بزنید [۲۵۰]...» و با چنان شدت و صلابتی بر دشمنان اسلام حمله میکنند که در مدت کمی، دهها کله کفر، و از جمله کله [۲۵۱]ابوجهل و عُتْبه و شیبه، و امیه و غیره را میزنند و در خون میغلطانند [۲۵۲]، و مانند آتش در قلب خس و خاشاک کفر پیش میروند و به هر کس میرسند گردنش را میزنند، تا در نهایت شدت جنگ، این فرمان نظامی از زبان پیامبر جدر فضای میدان ظنین انداز میگردد:
«مواظب باشید بنیهاشم را، بخاطر سابقه خدمت به مسلمانان، و خصوصاً عباس را، بخاطر خدمت باسلام در پیمان عقبه، نکشید، و همچنین موظب باشید ابوالبختری را، بخاطر خدمت به مسلمانان در نقص پیمان تحریم ارتباط با مسلمانان نکشید [۲۵۳]». پیامبر جاز اینکه میبیند یارانش در نهایت شدت جنگ باین اخطار او لبیک میگویند خوشنود میشود اما وقتی میشنود که ابوحُذَیفه در یک بحران روانی
فاروق کسی را تهدیدبه قتل میکند که در مقابل فرمانپیامبرحرفی گفته میگوید: « ما پدران و پسران و برادران خود را بکشیم، اما عباس را رها کنیم؟ بخدا اگر او را ببینم شمشیر بر رویش میکشم، و در گوشش فرو میبرم» تا حدی ناراحت میشود، و به فاروق که در کنارش ایستاده است میفرماید: «ای ابو حفص، اولین بار است که پیامبر جفاروق را باین کینه میخواند [۲۵۴]، میشنوی که ابو حذیفه میگوید بر روی عباس شمشیر میکشم»؟ فاروق در جواب میگوید: « ای پیامبر خدا، اجازه دهید تا گردن او را با شمشیر [۲۵۵]بزنم که فرمان تو را رعایت نکرده است، پیامبر جبه فاروق اجازه نداد، و ابوحذیفه از گفتار خود نادم و همیشه میگفت کفاره آن سخن نابجا تنها این است که در جنگ با دشمنان اسلام شهید شوم و سرانجام در جنگ یمامه بشهادت رسید.
[۲۴۴] کامل ابن اثیر، ج۱، ص۱۴۱، و جریر طبری، ج۳، ص۹۶۷. [۲۴۵] تاریخ جریر طبری، ج۳، ص۹۶۵. [۲۴۶] اسلامشناسی، دکتر علی شریعتی، ص۱۵۴. [۲۴۷] البدایه و النهایه، الفداء، ج۳، ص۲۷۴. [۲۴۸] ابن اثیر، ج۱، ص۱۴۱ [۲۴۹] اسلام شناسی، دکتر شریعتی، ص۱۵۴ و طبری، ج۳، ص۹۶۹ [۲۵۰] مفهوم بخشی از آیة ﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ كُلَّ بَنَانٖ١٢﴾[الأنفال: ۱۲]. [۲۵۱] البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۸۷. [۲۵۲] الفاروق، شبلی نعمانی، ج۱، ص۴۷ و االبدایه و النهایه، ج۳، ص۲۸۵. [۲۵۳] ابن هشام، ج۲، ص۲۸ و تاریخ طبری ج۳، ص۹۶۹ و کامل ابن کثیر، ج۱، ص۱۳۴. [۲۵۴] اسلام شناسی، دکتر علی شریعتی، ص۱۶۰و تاریخ طبری، ج ۳، ص۹۶۹ [۲۵۵] ابن هشام، ج۲، ص ۳۶ و تاریخ طبری ج۳، ص۹۶۹ و اسلام شناسی، علی شریعتی، ص۱۶۰.