امیرالمؤمنینسدر نگهداری از اموال مردم (بیتالمال)
۹ـ در یکی از روزهای گرم تابستان هیئتی از عراق که احنف بن قیس نیز همراه آنها بود، امیرالمؤمنینسرا در حالی ملاقات کردند که سر خود را در کهنه عمامهای پیچیده و شتری از شتران بیتالمال را قطران میمالد [۲۵۲۷]و مداوا میکرد، و به احنف گفت: لباست را بیرون بیاور و بیا در مداوا کردن این شتر که حق یتیم و بیوهزنها و فقرا در آن است با امیرالمؤمنینسهمکاری کن، یک نفر که در آن جا بود گفت: «خدایت بیامرزدت ای امیرالمؤمنین! چرا به یکی از بردههای زکات دستور نمیدهی که به جای تو این کار را انجام دهد [۲۵۲۸]» امیرالمؤمنینسدر همان حالی که قطران بر شتر میمالید گفت: «مگر از من و احنف کسی بردهتر هم هست؟ بدانید که هر کس که فرمانروای مسلمانان باشد، از حیث و خدمت و اخلاص و امانت بر او همان وظایف واجب است که بردهداران از بردههای خویش میخواهند [۲۵۲۹].
۱۰ـ علی مرتضیسمیگوید: روزی فاروق را دیدم که وحشتزده در راهی میدوید گفتم: ای امیرالمؤمنین چه شده به کجا میروی؟ در جواب گفت: شتری از شترهای زکات فرار کرده [۲۵۳۰]میخواهم او را برگردانم، گفتم: «کسی را که بعد از تو حکومت را در دست میگیرد، چه قدر به سختی انداختهاید» در جواب گفت: «قسم به کسی که محمد جرا به پیامبری برانگیخت، اگر بزغالهای [۲۵۳۱]در کنار فرات ضایع گردد در روز قیامت عمر مؤاخذه میشود».
۱۱ـ امیرالمؤمنینسهمراه علی مرتضیس [۲۵۳۲]و عثمان ذیالنورینسبه محل نگهداری شترهای زکات رفتند. عثمانسدر سایهای نشست و قلم و دوات در دست و مینوشت و علیسهم بر سر او ایستاده بود و آن چه امیرالمؤمنینسمیگفت برای عثمانسدیکته [۲۵۳۳]میکرد و امیرالمؤمنینسدر زیر آفتاب بسیار گرم در حالی که پیراهن سیاه پوشیده و سرش را با عبایش بسته بود به این طرف و آن طرف میشتافت و رنگ و دندان و چگونگی یکایک آنها را پیدا میکرد و برای ثبت در دفتر اموال مردم آنها را به علی مرتضیسمیگفت و علیسدر حالی که از قدرت کار و اخلاص و امانتداری [۲۵۳۴]امیرالمؤمنینسبه تعجب آمده بود به عثمانسگفت: مگر نشنیدهای [۲۵۳۵]سخن دختر شعیب÷در کتاب خدای عزوجل ﴿يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ٢٦﴾[القصص: ۲۶] «ای پدر (این مرد را) به کارگری انتخاب کن و بهترین کسی که باید به کارگری انتخاب کنی مردی است که هم نیرومند و هم اهل امانت باشد»و علی مرتضیس [۲۵۳۶]در حالی که به امیرالمؤمنینساشاره میکرد گفت: «همین است مرد نیرومند و اهل امانت [۲۵۳۷]».
۱۲ـ عثمان بن عفان در محل [۲۵۳۸]عالیه (حومه شهر) در کنار پنجره اتاقش نشسته بود و در میان امواج گرمای شدید در صحرا مردی را دید که دو شتربچه را سوق میدهد، عثمان با خود گفت: آخر چه میشد اگر این مرد صبر میکرد تا هوا کمی خنکتر میگردید [۲۵۳۹]آن گاه به این صحرا میآمد و وقتی نزدیکتر شد به خدمتکارش گفت: نگاه کن این مرد کیست؟ در جواب گفت: مردی را میبینم که عبایش را عمامه کرده [۲۵۴۰]و در این گرمای شدید دو شتربچه را میراند و وقتی نزدیکتر شد خدمتکار را فریاد برآورد که امیرالمؤمنینساست، عثمان فوراً از جای خودش برخاست [۲۵۴۱]و سرش را از در بیرون آورد و تهاجم امواج شدید گرما او را ناچار کرد که سرش را عقب ببرد و در این هنگام امیرالمؤمنینساز مقابل او رد میشد و عثمان پرسید که چرا در چنین ساعتی از منزل بیرون آمدهای [۲۵۴۲]؟ در جواب گفت: این دو شتربچه از گلههای شتر زکات به جا ماندهاند و از ترس این که گم شوند و آواره صحرا گردند و در حضور خدا مؤاخذه شوم آنها را به گله شترها در چراگاه میرسانم، عثمان گفت: حالا بیا زیر این سایه و آب سرد هم داریم در جواب گفت: تو به زیر سایهات [۲۵۴۳]برگرد، عثمان گفت: کفایت من و تو همه چیز در این جا هست بیایید. در جواب گفت: تو به زیر سایهات برگرد و شتربچهها را نهیب داد و به سوی چراگاه در قلب صحرای سوزان روان [۲۵۴۴]گردید و عثمان زیر لب میگفت: «راستی مرد نیرومند و امین همین است».
امیرالمؤمنینسمعتقد بود او با داشتن این عنوان برده [۲۵۴۵]تمام مسلمانان و کارمند تمام وقت اتباع کشور وسیع اسلام است و باید تمام وقت خود را (جز اوقات عبادت و غذا خوردن و کمی استراحت و خواب) در کار مسلمانان مصروف نماید [۲۵۴۶]
امیرالمؤمنینسچرا این همه کار اضافی میکرد؟ و چرا زندگیش این قدر ساده و همراه قناعت بود؟
و هم چنین معتقد به این که اگر زندگی ساده و همراه قناعت و در حد زندگی طبقه سوم جامعه پا را فراتر نهد علاوه بر این که از راه و روش پیامبر جو ابوبکرسمنحرف [۲۵۴۷]میشود، به همان اندازه هم از خوشیهای دنیای دیگرش کسر میگردد [۲۵۴۸]، ولی این دو خصلت را (کار اضافی و زندگی قانعانه) مخصوص خود میدانست و نه تنها کسی را به این دو خصلت مجبور نمیکرد بلکه در بالا بردن زندگی مردم [۲۵۴۹]و مرفه کردن زندگی کارمندان حکومت سعی بسیار میکرد و علاوه بر این که هر سال حقوق و مستمری آنها را تا پنجاه درصد اضافه میکرد هرگاه میدید اضافه بر کارهای خویش وظایفی را انجام دادهاند مبلغ زیادی را به عنوان اضافهکار [۲۵۵۰]به آنها میداد.
[۲۵۲۷]ـ ابن الجوزی، ص۶۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۱. [۲۵۲۸]ـ ابن الجوزی، ص۶۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۱. [۲۵۲۹]ـ همان [۲۵۳۰]ـ ابن الجوزی، ص۱۴۰، به نقل اخبار عمر، ص۳۲۹. [۲۵۳۱]ـ همان [۲۵۳۲]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۵۹ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۵. [۲۵۳۳]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۵۹ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۵. [۲۵۳۴]ـ همان [۲۵۳۵]ـ همان [۲۵۳۶]ـ همان [۲۵۳۷]ـ همان [۲۵۳۸]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۵۹ و ابن عساکر خطی و اسد الغابه، ج۴، ص۷۱، به نقل اخبار عمر، ص۳۵۲. [۲۵۳۹]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۵۹ و ابن عساکر خطی و اسد الغابه، ج۴، ص۷۱، به نقل اخبار عمر، ص۳۵۲. [۲۵۴۰]ـ همان [۲۵۴۱]ـ الریاض النضره، ج۲، ص۵۹ و ابن عساکر خطی و اسد الغابه، ج۴، ص۷۱، به نقل اخبار عمر، ص۳۵۲ و ۳۵۳. [۲۵۴۲]ـ همان [۲۵۴۳]ـ همان [۲۵۴۴]ـ همان [۲۵۴۵]ـ ابن الجوزی، ص۶۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۱. [۲۵۴۶]ـ ابن الجوزی، ص۶۲، به نقل اخبار عمر، ص۳۷۱. [۲۵۴۷]ـ ابن الجوزی، ص۱۲۵، به نقل اخبار عمر، ص۳۰۳. [۲۵۴۸]ـ ابن سعد، ج۱، ص۲۰۱، به نقل اخبار عمر، ص۳۰۴. [۲۵۴۹]ـ اشتراکیه عمر، شبلی، ج۱، ص۲۵۳. [۲۵۵۰]ـ منتخب کنز العمال، ج۴، ص۳۹۶، به نقل اخبار عمر، ص۱۱۹.