ابوبکرسدر این قضیه روشی غیر از روش عمرساتخاذ میکند:
ابوبکر در این مسأله از خط مشی عمر پیروی نمیکند، با وجود اینکه او در سقیفه بنی ساعده با دلایل متقن حق مهاجرین را در امارت به سبب سبقتشان در اسلام و تحمل رنج و مصایب در این راه تأیید کرد. زیرا دیدید مسلمانان دیگری غیر از اهل مدینه که بر اسلام خود باقی ماندهاند در جنگهای رده شرکت کرده و بسیاری از آنان در جنگهای عراق نیز شرکت نمودهاند، لذا عادلانه است که آنان نیز مانند اهل مدینه حق رأی و مشورت داشته باشند.
از این رو اهل مکه را برای مشورت در باره جنگ شام فرا خواند و از آنان استمداد کرد. کما اینکه در زمان او معدن طلایی در نزدیکی مدینه کشف شد و طلای آن را به طور مساوی بین مسلمانان قسمت کرد. چون به او گفتند: در قسمت کردن طلا فضیلت سبقت در اسلام را در نظر بگیرد. جواب داد: «کسانی که در اسلام سبقت داشتهاند به خاطر رضای خدا اسلام آوردهاند و اجرشان با خداست و خداوند نیز در آخرت پاداش آنان را خواهد داد این اجر دنیوی فعلاً آنان را کفایت میکند». و با این تدبیر حکیمانه در کمال نرمی و متانت اساس تطور سیاسی بلاد عرب را پایهریزی کرد.
مخالفت با این رأی ابوبکر در عهد عمرستجدید شد و عمر در نظریه سابقش اصرار ورزید و با روش و سیاست صدیق مخالفت کرد. در آخر خلافتش سعی کرد به روش و رأی ابوبکر برگردد، لیکن اجل مهلت نداد تصمیمش را عملی سازد. سیاست ابوبکرسسبب شد که عرب به طرف وحدت سیاسی کشانده شود و بر اثر این سیاست چنان شدند که به مدینه به نظر پایتخت دولت و مصدر سیاستشان مینگریستند. از این جهت همه انظار متوجه مدینه شد و همگان زیر نفوذ و سلطه مدینه و سایه بیرق آن قرار گرفتند.