جنگ روم جنگی بود که اقدام بدان آسان نبود:
ولی جنگ روم اگر برای مسلمین پیروزی به ارمغان نمیآورد شبه جزیره را دچار خطری میکرد که از جنگهای رده که ذلت و خواری برای شبه جزیره به بار آورده به مراتب خطرناکتر میشد، حتی شاید شبه جزیره در آن صورت تحت نفوذ و حکم روم قرار میگرفت و شبه جزیره دچار مصیبتی میشد که باعث استیصال حکومت مدینه میگشت و مسلمانان را از دین خود بازمیداشت. جنگ با روم آسان نبود.
ابوبکرساز این جهت بر مرتدین در شبه جزیره پیروز شد، چون اسلام در آنجا بر بت پرستی پیروز گشته بود، عواملی که طلیحه و مسیلمه و عنسی را به طغیان واداشت عهدشکنی قبایل این متنبیان بود که عهدی را که با رسول خدا بسته بودند شکستند، هنگامی که جماعات آنان به مدینه نزد رسول خدا رفتند اسلام خود را ظاهر ساختند و به زیر لوای اسلام درآمدند. ولی رومیها نصاری و مانند مسلمانان اهل کتاب بودند، از طرف دیگر در توجیه سیاست عالم در آن روزگار ید علیا داشتند. درست است که بین روم و فارس جنگهایی روی داده که سالها طول کشیده که در آغاز فرس پیروز شده، سرانجام غلبه از آنِ روم بوده است، و این جنگهای متوالی از نیروی هردو دولت کاسته، جایی که برای جبران قوای به تحلیل رفته خود سالها وقت لازم داشتند. اما پیروزی در جنگ درخششی دارد که سر پیروزمند را با جواهرات درخشانی که چشم مردم را خیره میکند مزین میسازد و مردمان را از جنگ با فاتحان بازمیدارد. لیکن ملت عرب شانس خود را در نظایر این جنگها نیازموده بود تا اقدام به جنگی نکند که مخاطراتش او را از آن بازمیدارد و بلکه میترساند. فکر جنگ با فارس به خاطر ابوبکر خطور نکرد. زیرا حجاز به فارس متصل نبود. بلاد عربی مجاور فرس بلادی بودند که ارتداد در آن شایع شد، لذا برای ابوبکر مشکل بود که با دولتی به جنگ بپردازد که با وجود اینکه روم بر او ظفر یافته است، دارای سپاه فراوان و ذخایر جنگی بسیار بود. آیا بهتر نیست ابوبکر تمام هم خودش را صرف گستردن امنیت در تمام مناطق شبه جزیره بکند، تا همه مناطق را تحت لوای وحدت و یگانگی درآورده و این وحدت و اتحاد باعث ازدیاد قدرت آن نواحی گشته و سیاست او را نیز نظم و نیرو ببخشد!