آزادی عقیده اساس اسلام است:
آزادی عقیده احتیاج به دفاع از آن و شهادت در راه آن دارد. ستمگران تاب تحمل آن را ندارند و با آن به شدت دشمنی میورزند. کسانی که میخواهند ملتها را به بندگی بکشند، بدترین چیزهای مورد اعتقاد خود و فاسدترین آنها در نظرشان زیبا جلوه میدهند، از این جهت آنان در دشمنی با مصلحین آزادمنش شدیدند. ولی اسلام میخواهد هرچه بیشتر بتواند در صدد اصلاح انسان برآید، تا که انسان به مرحله آزادی فکر و عقیده رسیده به این آزادی مؤمن و معتقد گردد و از آن به بعد بامردم است که با نظر خود به مصالح و مشکلات زندگی خود بپردازند، چه آنان به امور دنیوی خود واقفترند. بنابراین، تفکر امپراطوری در اسلام جنبه انسانی و روحانی دارد که هدف نهایی آن آزادی عقل است تا جایی که بر هر فشار و قدرتی فایق آید.
دلیل قاطع بر این معنی آن است که، مسلمانان دین خود را بر بلاد مفتوحه تحمیل نکردند و مردمانشان را مجبور نکردند که به دین اسلام بگروند، بلکه پس از اینکه کشوری را فتح میکردند به مردم آن دیار آزادی عقیده میبخشیدند. هرکس مسلمان میشد در خوب و بد مسلمانان شریک میگردید و هرکس دین دیگری غیر از اسلام برمیگزید میبایستی جزیه بپردازد. جزیه نیز تاوانی نبود که نشانه خواری و ذلت و شکستی برای آنان باشد. بلکه همانند زکاتی بود که به موجب احکام دینی برای برپاداشتن نظام حکومت و دفاع از موجودیت آن هر مسلمانی باید آن را بپردازد.
در معاهدات صلحی که مسلمانان با اهل عراق و شام بستند ملاحظه کردید که جزیه به خاطر دفاع مسلمانان از اموال غیر مسلمانان و حفظ آزادی عقیده و برپایی شعایر دینیشان پرداخت میشد. در این معاهدات حفظ و حمایت کلیساها و کنشتها و معبدها و علمای دینی و رهبانشان تضمین شده بود. هرگاه مسلمانان به تعهدات خود در حفظ و حمایت غیر مسلمانان و اموال و معابدشان عمل نمیکردند بر طبق عهدنامههای منعقده حق مطالبه جزیه از آنان را نمیداشتند.