بعد از حدیث اسراء به چه کاری پرداخت:
ابوبکرسبعد از حدیث اسراء در حدود رفع احتیاج زندگی به کار تجارتش پرداخت، لیکن اکثر اوقاتش را در مصاحبت رسول میگذراند و در حمایت ضعیفان و کسانی که اسلام آورده بودند و نیز در دفع اذیت و آزار قریش از این افراد به سرمیبرد، و به دعوت کسانی که دلشان برای قبول اسلام نرم شده بود میپرداخت. قریش در اذیت و آزار محمد جو ابوبکرسو سایر مسلمین شدت به خرج دادند و هیچگاه به خاطرش خطور نکرد که با مسلمانان دیگر برای حفظ دین خود به حبشه مهاجرت کند [۲]. ابوبکر در مکه ماند و در راه دعوت مردم به اسلام، پیغمبر را یاری میکرد و از وحی خداوندی که برای محمد نازل میشد باخبر میگردید و از خوشخویی و مال و ثروت خود آنچه میتوانست در راه بهبود حال کسانی که اسلام میآوردند و نیز هدایت و ترغیب کسانی که هنوز اسلام نیاورده بودند صرف میکرد.
مسلمانان مکه در آن روز بیش از هرچیزی به این جد و جهد و حمایت ابوبکر احتیاج داشتند، محمد جاز خداوند وحی دریافت میکرد و از قبول دعوت خود از طرف اهل مکه مأیوس شده بود، ناچار روی به قبایل آورد و آنان را به سوی خدای یگانه فرا خواند، به طائف رفت و از مردم آنجا کمک خواست، لیکن آنان نیز دعوت او را نپذیرفته و او را به صورت زشتی از خود راندند، دائماً در اتصال با خدا و در حال فکر و اندیشه در مورد رسالت خود و دعوت مردم به سوی خدا و جستجوی راه پیروزی در این کار خود بود، با وجود این قریش هیچگاه آرام ننشست و دست از دشمنی با او برنداشت، در مقابل ابوبکر خود را وقف تفکر در بارۀ امور مسلمانان مکه و تنظیم وسایل آرامش آنان کرده بود.
[۲] در روایتی آمده است که ابوبکر با مهاجرینی که به سوی حبشه میرفتند از مکه خارج شد. ابن دغنه او را دید و به او گفت: «وای بر تو مهاجرت نکن، زیرا تو صله رحم به جای میآری، خبر راست میگویی و مستمندان را کمک میکنی، به هنگام حدوث مصائب مردم را یاری میدهی». ابن دغنه او را تحت حمایت خود قرار داد و قریش نیز با این امر موافقت کرد. ابوبکر در مکه ماند و در آستانه خانهاش مسجدی ساخت که در آن نماز و قرآن میخواند. قریش از این ترسید که ابوبکر زنان و فرزندان آنان را فریفته اسلام کند. لذا به ابن دغنه از ابوبکر شکایت کردند. ابوبکر از نزد ابن دغنه رفت و در مکه در معرض اذیت و آزار قریش قرار گرفت.