مصالحه اهل حیره بر جزیه:
خالد با قوم مصالحه کرد که یکصد و نود هزار درهم جزیه بپردازند، معاهدهای بین او و بزرگان حیره: عدی و عمرو پسران عدی و عمرو بن عبدالمسیح و ایاس بن قبیصه و حیری ابن اکال نوشته شد که اهل حیره به رضای خود این جزیه را قبول کردند که هر سال آن را به خالد بدهند به شرط اینکه خالد آنان را از گزند دشمنان در امان نگاه دارد و چنانچه مانع تعرض دشمنان نشود جزیهای به او داده نخواهد شد. ولی اگر آنان قولاً یا فعلاً خیانت کنند و نیرنگ بورزند خالد بری الذمه است و هر کاری که بخواهد انجام دهد حق به جانب اوست. قوم هدایای به خالد دادند که همه آنها را باخبر فیروزی و معاهده تنظیمی به نزد ابوبکر فرستاد، ابوبکرسمعاهده را تجویز و هدایا را قبول کرد، لکن آنها را به حساب جزیه گذاشت و جریان را به خالد نوشت [۲۲].
[۲۲] مؤرخان در باره قصههایی که از عمرو بن عبدالمسیح روایت کردهاند اتفاق نظر دارند، او را (بقیله) میگفتند، زیرا دو جامۀ سبز پوشیده و نزد قوم خود رفت، قوم به او گفتند: ای حیران تو کاملاً شبیه گیاه سبز هستی. گویند قبیله اولین کسی بود که صلح خواست و قوم او در باره صلح به او اختیار دادند. خالد بن ولیدساز عمرو پرسید: چند سال بر تو گذشته است؟ جواب داد: صدها سال. گفت: عجیبترین چیزی که در این مدت دیدهای چیست؟ جواب داد: به یاد دارم که آبادیهای بین دمشق و حیره به قدری به هم نزدیک و پیوسته بود که زن از حیره به سوی دمشق حرکت میکرد و جز یک گرده نان توشه برنمیگرفت. خالد خندید و گفت: آیا از لوازم بزرگی جز زبان گرفتگی چیزی داری، قسم به خدا ای عمرو خرف شدهای! پس رو به اهل حیره کرد و گفت: آیا به من خبر نرسیده که شما مردمان خبیث و مکاری هستید! شما را چه شده که کارهایتان را به آدم بیعقلی سپردهاید که نمیداند از کجا آمده! عمرو تجاهل کرد و خواست به خالد اثبات کند که عاقل است و بدان وسیله بر صحت آنچه که از از او روایت شده استدلال کند، لذا گفت: به خداوند تو قسم ای امیر! من میدانم از کجا آمدهام. خالد گفت: پس بگو از کجا آمدهای؟ گفت: از شکم مادرم. پرسید: به کجا میروی؟ جواب داد: به پیش. پرسید: آن کجاست؟ جواب داد: آخرت. پرسید: دورترین جایی که از آن آمدهای کجاست؟ جواب داد: پشت پدرم. پرسید: در چه چیز هستی؟ جواب داد: در لباسم. پرسید: آیا تو عاقل هستی؟ جواب داد: بلی، قسم به خدا. چون خالد تیزهوشی او را دید گفت: سرزمین جاهل خود را کشت و سرزمینی را عالم آن سرزمین کشت و قوم به آنچه در میان آنان است داناتر است. عمرو گفت: ای امیر، مورچه به آنچه در خانهاش است بیشتر از شتر اطلاع دارد.