انصار به هنگام فتح مکه:
عطای محمد جدر جنگ حنین به افراد مؤلفة القلوب اولین عامل برانگیختن خشم و ترس در دل و جان انصار نبود، بلکه قبل از آن نیز به دنبال فتح مکه هراس در دل آنان ایجاد شده بود. هنگامی که محمد جرا میدیدند که بر بالای سنگ میایستاد و دعا میکرد، زمانی که او را میدیدند که بتها را درهم میشکند و آنچه را که در طول بیست سال مردم را بدان فرا میخواندند او در یک روز انجام میداد.
خیال میکردند محمد جمدینه را ترک کرده و به وطنش باز میگردد، بعضی خطاب به دیگران میگفتند: آیا خیال میکنید پس از اینکه خداوند شهر و زمین محمدجرا برای او گشود رسول در آن اقامت میکند؟
پس از اینکه خبر تردید و ترس به محمد جرسید، گفت: پناه بر خدا. زندگانی و مرگ من با شماست.
با این مقدمات طبیعی است که فهم و درک انصار اقتضا میکرد که نسبت به تفکر و کنکاش در مورد امور شهرشان پس از اینکه دریافتند محمد جمرده است شتاب به خرج دهند و ببینند، آیا امر فرمانروایی این شهر و ملت عرب به مهاجرین واگذار میشود که تا در مکه بودند ضعیف و نیازمند زیستند و پس از مهاجرت به مدینه جاه و عزت یافتند، یا اینکه امر حکومت به دست اهل این شهر واگذار خواهد شد که رسول خدا در باره آنان فرمود: به میان شما آمدم در حالی که همه مرا تکذیب میکردند و شما مرا تصدیق کردید. بیمعاونت بودم شما مرا معاونت کردید. رانده شده بودم شما مرا پناه دادید. نیازمند بودم شما مرا یاری کردید. بعضی از انصار با دیگران در این زمینهها صحبت کردند و همدیگر را به سقیفه بنی ساعده فرا خواندند.