ندبه و ثناخوانی عمر بن خطابسنسبت به ابوبکر س:
عمر بن خطاب در این واقعه کوتاهترین گفتار را بر زبان راند و گویی این مصیبت بزرگ زبانش را بند آورده بود. هنگامی که بر جنازۀ ابوبکر حاضر شد گفت: «ای جانشین رسول خدا! مردم را پس از خود دچار رنج و مشقت کردی. افسوس هیچکس نمیتواند خاک تو را به یک سو زند و به تو ملحق شود».
اخبار وفات ابوبکرسدر همه شهرها و بادیههای عرب پخش شد، همه را مضطرب و پریشان ساخت و اشک از هر چشمی جاری ساخت، اهل مکه به شنیدن این خبر آشفته شدند، ابوقحافه پدر ابوبکر از این آشفتگی آگاه شد و پرسید: چه خبر شده؟ به او گفتند: پسرت وفات یافت. گفت: مصیبت بزرگی است! چه کسی بعد از او عهدهدار امر خواهد شد؟ گفتند: عمر. گفت: دوستش. و چیزی بر این نفیزود. خواستند از ترکه ابوبکر سهم او را به او بدهند قبول نکرد و گفت: فرزندانش به این ماترک از من مستحقترند.
این مرد پیر پس از این مصیبت بزرگ هیچ آرزویی نداشت، جز اینکه به پسرش ملحق گشته و به جوار حق بشتابد و شش ماه پس از وفات ابوبکر آرزویش برآورده شد و او نیز وفات یافت. آیا این کلمات مختصری که ابوقحافه بیان کرد دال بر این است که او در برابر مصیبت بزرگ فقدان خلیفه رسول خدا بردبارترین فرد عرب بوده؟! یا اینکه شدت حزن ناشی از وفات پسرش او چنین خاموش و ساکت کرد. کما اینکه عظمت مصیبت و شدت حزن و اندوه در وفات او تسریع نمود؟! گمان نمیکنیم هیچ پدری ولو پیر و گوژپشت باشد بتواند در برابر مصیبت فقدان پسرش خویشتنداری به خرج دهد، مگر برای درک صبر جمیل. لذا اندوه ابوقحافه با اندوه دیگر افراد عرب فرق داشت. امت عرب غمگین بود از این فقدان، زیرا مردی را در نقاب خاک پنهان کردند که نسبت به آنان سراپا مهر و عطوفت و نیکی و ایثار و فداکاری بود و در سیاست دولتشان و سرپرستی کارهایشان کاملاً موفق بود.
ولی ابوقحافه از این جهت غمگین بود که عزیزترین اجزای وجود خود را از دست داده بود، از این رو پایه هستی او درهم شکست و زندگانیش نابود شد.