زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

تصمیم ابوبکرسدر مورد اعزام اسامه و تنفیذ مأموریت او:

تصمیم ابوبکرسدر مورد اعزام اسامه و تنفیذ مأموریت او:

پس از اینکه ابوبکر دستور اجرای مأموریت اسامه را پس از تکمیل بیعتش صادر کرد، دوباره مسلمانان معترض شدند و برای رهایی از موقعیتی که پیش آمده و بدان راضی نبودند راه نجات می‌جستند. بعضی از مسلمانان اختلافی را که بین مهاجر و انصار بر سر خلافت بروز کرد در نظر داشتند و می‌دیدند که به موجب اخباری که به مدینه می‌رسید اعراب و یهود و نصاری آماده حمله ناگهانی به مسلمین و دین اسلام شده‌اند، لذا روی سخن را به ابوبکر نموده و گفتند: این‌ها بزرگان مسلمینند، عرب نیز همانگونه که می‌بینی به مخالفت تو برخاسته شایسته نیست جماعت مسلمین از تو جدا شوند. ابوبکر گفت: قسم به کسی که روح ابوبکر در ید قدرت اوست، اگر بدانم درندگان مرا می‌ربایند و جانم را می‌گیرند، مأموریت اسامه را همانگونه که رسول خدا فرموده تنفیذ می‌کنم. و اگر در تمام دهات جز من کسی نماند بازهم آن را به اجرا قرین می‌سازم. می‌گویند، چون اسامه فهمید که مردم به مخالفتش برخاسته‌اند از عمر بن خطابسخواست که پیش ابوبکر برود و اجازه بگیرد تا با سپاهش به نزد خلیفه بازگردد و او را در مقابل مشرکین یاری دهد، انصار به عمر گفتند: اگر قبول نکرد که نرویم، از طرف ما به او ابلاغ کن و از او بخواه تا مرد دیگری را به فرماندهی سپاه تعیین کند که از اسامه مسن‌تر و مقدم‌تر باشد. عمرسپیام اسامه و انصار را به ابوبکرسابلاغ کرد. ابوبکر به محض اینکه آن را شنید آتش خشمش مشتعل شد و گفت: اگر گرگ‌ها و سگ‌ها مرا پاره پاره کنند، از فرمانی که رسول خدا صادر کرده باز نمی‌گردم. و اما در باره انصار که خواسته‌اند مرد مسن‌تری را بر آنان فرمانده کنم، برای پاسخ‌دادن به این پیام انصار، ابوبکر که قبلاً نشسته بود از جای برجست و ریش عمرسرا گرفت و در کمال خشمناکی گفت: مادرت به عزایت بشیند ای ابن خطاب، رسول خدا او را بر این کار گماشته و تو از من می‌خواهی که عزلش کنم؟! عمر به میان مردم بازگشت، پرسیدند: چه کردی؟ جواب داد: بروید، دل مادرهایتان بر شما بسوزد به خاطر آنچه که در راه شما از خلیفه رسول خدا شنیدم.