زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

داستان ابو شجره ابن عبدالعزی:

داستان ابو شجره ابن عبدالعزی:

پیش از آنکه این فصل را به داستان ام زمل خاتمه دهیم به داستان شجره بن عبدالعزی می‌پردازیم، این داستان، به داستان عیینه و قره و علقمه شبیه است. این ابن شجره پسر خنسأ شاعر بود. او به مرتدین ملحق شد و برای تحریض آنان علیه مسلمین شعر می‌گفت. از اشعاری که در این مقوله گفته است قصیده‌ای است که در آن آورده است:

فرويت رمحى من كتيبة خالد
وإني لأرجو بعدها أن أعمرا

(نیزه‌ام را از خون سپاه خالد سیراب کردم و امیدوارم پس از آن‌ها سالیان دراز زندگی کنم). پس از اینکه دید تهییج او علیه خالد فایده‌ای ندارد و مردم دسته دسته به اسلام بازمی‌گردند او نیز به اسلام بازگشت، ابوبکر از او درگذشت و در جمله مرتدین که به اسلام بازگشته بودند او را نیز عفو کرد. در زمان خلافت عمرسابوشجره به نزد عمر آمد در حالی که عمر بین فقرا صدقه تقسیم می‌کرد، ابوشجره گفت: ای امیر مؤمنان، چیزی به من بده که نیازمندم. عمر پرسید: تو کی هستی؟ پس از اینکه شناختنش گفت: ای دشمن خدا!! تو آن کسی نیستی که گفتی:

فرويت رمحى من كتيبة خالد
وإني لأرجو بعدها أن أعمرا

سپس با تازیانه‌اش آنقدر به سر ابوشجره زد که به سوی شترش گریخت و با آن به میان قومش بنی سلیم برگشت.