خشم ابوبکرسبر فنحاص:
جماعتی از یهود بر عالمی به نام فنحاص گرد آمدند، ابوبکر بر آنان وارد شده، خطاب به فنحاص گفت: وای به حال تو فنحاص، بترس از خدا و مسلمان شو، به خدا قسم تو میدانی که محمد رسول خداست، خبر رسالت او در تورات و انجیل آمده و نیک بدان آگاهی.
فنحاص در حالی که خندۀ استهزایی بر لب داشت گفت: قسم به خدای ابوبکر، ما را به خدای فقیر کاری نیست، ما به او محتاج نیستیم، و او به ما محتاج است. اگر او از ما بینیاز بود، اموال ما را از ما قرض نمیگرفت، همانگونه که دوست شما محمد میگوید، شما را از ربا برحذر میدارم، ولی به ما ربا میدهد.
اشارۀ فنحاص به این آیه قرآن است که میفرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗۚ﴾[البقرة: ۲۴۵]. «کیست به خدا قرض حسنه بدهد و بعد چندبرابر آن را دریافت بدارد».
چون ابوبکرساستخفاف فنحاص را به آیه خدا و وحی محمد جدید، نتوانست آرامش خود را حفظ کند، سیلی محکمی بر صورت فنحاص نواخت و گفت: قسم به خداوندی که جان من در دست اوست اگر به احترام به عهدنامه محمد جنبود الآن ای دشمن خدا سرت را از تن جدا میکردم.
آیا تعجبآور نیست که در ابوبکر که سنش از پنجاه گذشته و مظهر رقت و نرمی و حسن خلق و خوشخویی بود، ناگهان این شدت و حدت بروز کند؟
این خشم ابوبکر خشم دیگر او را به یاد میآورد که ده سال قبل از آن اتفاق افتاد و آن هنگامی بود که، ایران بر روم غلبه کرده بود، و در حالی که فارس مجوسی و روم اهل کتاب بودند، مسلمانان از شنیدن این واقعه غمگین شدند، چون مشرکین آنان را مورد ریشخند قرار میدادند و خیال میکردند شکست روم به سبب این بوده که اهل کتاب بودهاند. یکی از مشرکین (ابی بن خلف که با نیزه عمرسکشته شد) در این مورد در برابر ابوبکر سخن راند و با اصرار میخواست این شکست را معلول صاحب کتاب بودن اهل روم قلمداد کند. ابوبکر در اینجا نیز سخت برآشفت. با او بر سر ده شتر گرو بست که ظرف کمتر از سالی روم بر فارس غلبه کند.
این موارد میرساند که هیچ چیز نمیتوانسته خشم ابوبکر را برانگیزد، مگر آنچه با ایمان او به خدا و رسول منافات داشته باشد، این بود روحیۀ ابوبکر در سن چهل سالگی و این است خصلت و خوی او در وقتی که از پنجاه متجاوز است و نیز به هنگام تصدی خلافت و عهدهدارشدن امور مسلمین.