اهل مکه و فتح شام:
خلیفه نامهای به اهل مکه نوشت و از آنان مشورت خواست، عمر خشمگین شد و دید که در مشورتخواهی اهل مکه با مسلمانان نخستین برابر گرفته شدهاند، اهل مکه نیز عمر را سرزنش کردند، از آن جمله عکرمه ابن ابوجهل به عمر گفت: «اما شما اگر پیش از این در عداوت با ما مانعی مییافتید امروز در برابر کسانی که این دین را ترک کرده و با مسلمین به دشمنی پرداختهاند سختگیرتر از ما نیستید».
در این هنگام اعراب از هر ناحیه و تپهای به سوی مدینه سرازیر شده و میخواستند در جنگ شام ذیسهم باشند. ابوبکر آنان را جمع کرد و عمرو بن عاص را بر آنان و کسانی که از مکه آمده بودند امیر کرد، عمرو سؤال کرد: «آیا من والی مردم نیستم؟» خلیفه به او جواب داد: «تو بر تمام کسانی که اینجا همراه تو هستند والی هستی. اگر جنگی پیش آمد امیر شما ابوعبیده ابن جراح است». چون وقت حرکت فرا رسید متوجه عمر بن خطاب شد و از او خواست که با ابوبکر گفتگو کند تا او را امیر مسلمانان در شام کند. عمر گفت: «به تو دروغ نمیگویم، هرگز با ابوبکر در این باره گفتگو نمیکنم و مقام و مرتبه ابوعبیده در نزد ما بیشتر از شماست». ابن عاص الحاح نمود و گفت: «اگر من بر ابوعبیده امارت کنم چیزی از فضل او کم نمیشود».
این سخن عمر و رأی ابن خطابسرا تغییر نداد، و گفت: «جای تعجب است این عمرو! تو امارت را دوست داری. قسم به خدا از این امارت چیزی جز بزرگواری دنیا نمیخواهی. از خدا بترس ای عمرو و با سعی خود چیزی جز رضای خدا طلب مکن. برو به سوی این سپاه، اگر این دفعه امیر نشوی و به زودی انشاءالله امیری خواهی شد که بالاتر از تو کسی نباشد». عمرو راضی شد و با لشکرش پس از اینکه ابوبکر او را تودیع و نصحیت کرد به شام رفت.