زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

فرس خود را برای جنگ مذار آماده می‌کنند:

فرس خود را برای جنگ مذار آماده می‌کنند:

این جنگاوران غیرت مسلمین را شعله‌ور ساختند، تا جایی که مثنی شیبانی فرس شکست‌خورده را چنان تعقیب می‌کرد گویی می‌خواست پیش از اینکه به مدائن برسد به آنان دسترسی پیدا کند. در همان هنگام که مثنی شکست‌خوردگان را تعقیب می‌کرد به او خبر رسید که سپاه عظیمی از مدائن برای مقابله با خالد و سپاهش حرکت کرده. ملک اردشیر به محض اینکه نامه هرمز رسید قارن بن قریانس یکی از بزرگترین امرای خود را خواست و او را در رأس سپاهی به کمک سپاه سرحدات فرستاد. قارن در سر راه خود به جنوب با قباد و انوشجان و سپاه شکست‌خورده‌شان برخورد کرد، آنان را نگهداشت و با آنان گفتگو نموده روحیه‌شان را تقویت کرده به سپاه خود ملحق ساخت و در مذار در ساحل کانالی که دجله به فرات وصل می‌شود از آنان سپاهی تشکیل داد. مثنی یقین حاصل کرد که سپاه او به تنهایی در مقابل این نیروی عظیم شکست می‌خورد، جایی را در نزدیکی مذار انتخاب کرد و سپاهش را در آنجا فرود آورد و جریان وقایع را در نامه‌ای به خالد گزارش کرد. خالد پس از دریافت نامه از این ترسید که اگر مثنی با قارن مقابله کند و شکست بخورد، این شکست بازوی مسلمانان را سست خواهد کرد، لذا با سپاهش خود را به سرعت به مذار رساند، وقتی به مذار رسید که قارن خود را برای مقابله با مثنی آماده می‌ساخت و سپاه مثنی نمی‌دانستند خداوند چه بر سر آنان خواهد آورد. مثنی و سپاه او در اینکه ترس بر آنان غلبه کرده بود معذور بودند، زیرا شکست و قتل هرمز کینه و انتقام را در روح فرس برانگیخته بود، به مقابله مثنی آمده بودند، در حالی که عشق و علاقه به انتقام تمام وجودشان را احاطه کرده بود، خیال می‌کردند که با شکست مثنی به مقصود غائی خود خواهند رسید چه مثنی و سپاه او از مرکز فرماندهی خود به دور افتاده بودند. به محض رسیدن خالد و سپاهش فرس به وحشت افتاد هرچند آمدن سپاه خالد از غرور قارن نکاست و عزم و تصمیم او را سست نکرد قباد و انوشجان می‌خواستند فرصتی به دست بیاورند و انتقام شکست حفیر را بگیرند، آن دو می‌خواستند با این انتقام لکه ننگ و عاری را که با شکست حفیر بر دامان مردانگی‌شان نشسته بود فرو شویند، لذا حمیت و غیرتِ سپاهیان خود را برانگیختند و آنان را روانه میدان نمودند، در حالی که در رگ‌هایشان خون انتقام می‌جوشید و آتش آن خاموش نمی‌گشت. قارن و این دو امیر شکست‌خورده تصور می‌کردند که اگر پیش از اینکه خالد خود را برای جنگ آماده کند، به او حمله کنند پیروزی بر مسلمانان آنان را ضعیف نخواهد ساخت و مسلمانان را سرافکنده و شکست‌خورده به شبه جزیره بازخواهد گرداند و آرزوی جنگ با کسری و رجال او را از ذهن‌شان بیرون خواهند کرد.