زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

خالدسمی‌کوشید که مسیلمه را به قتل برساند:

خالدسمی‌کوشید که مسیلمه را به قتل برساند:

او می‌خواست که مسلمانان نیز این فیروزی را همانگونه که او احساس کرد دریابند. به همین منظور در رأس مردانش بیرون آمد و به محافظانش گفت: «به دنبال من نیایید» سپس فریاد جنگ برآورد: «یا محمد» او با بیرون‌آمدن خود و فریادش تنها نمی‌خواست عزم مسلمانان را جزم کند، بلکه می‌خواست از نزدیکترین راه و در اسرع اوقات به پیروزی نایل آمده و آن را از کمینگاه خود درآورد. خالد مشاهده کرد که پیروان مسیلمه در اطراف او کشته می‌شوند و از مرگ نمی‌هراسند، پس یقین حاصل کرد که نزدیکترین راه وصول به پیروزی کشتن مسیلمه است. لذا با مردانش کوشید تا رودرروی مسیلمه قرار گرفت، می‌خواست او را غافلگیر کرده از پای درآورد. اطرافیان مسیلمه برای جنگ با خالد پیش می‌رفتند، ولی شمشیر خالد قبل از آنکه به خالد برسند آنان را از پای درمی‌آورد. بسیاری از اطرافیان مسیلمه کشته شدند، مسیلمه را ترس شدیدی فرا گرفت و دریافت که رسوایی بزرگی او را تهدید می‌کند، با خود اندیشید که فرار کند، ولی یقین کرده بود که کشته خواهد شد، او در تردید و اضطراب بود که خالد و سوارانش بر او و اطرافیانش حمله شدیدی نموده شمشیر در آنان انداختند. در اینجا اطرافیان مسیلمه بر او فریاد کشیدند: «کجاست آنچه به ما وعده می‌دادی!» مسیلمه در حالی که فرار می‌کرد جواب داد: از شرافت خود دفاع کنید. چگونه می‌توانستند جنگ کنند در حالی که او در حال فرار بود! آیا منطقی نبود که همانگونه که در حال پیغمبری از او پیروی کردند در حال فرار نیز از او پیروی کنند!! محکم بن الطفیل فرار قوم را دید و دید که مسلمانان نیز آنان را تعقیب می‌کنند، بر آنان فریاد زد: «ای بنی حنیفه! حدیقه» یعنی به آنجا پناهنده شوید.