مسرت من از تاریخ و شرح احوال ابوبکرس:
این مقدمه نمیتواند اجمالاً و یا تفصیلاً این امر را بیان کند، این اشاره مختصر کافی بود. اینک در برابر عصر کوتاه مدت بزرگ اثر قرار گرفتهام، یعنی عصر ابوبکر صدیق و آنچه را دریابم و در این تاریخ به ثبت برسانم مایه مسرت خاطرم میشود، و بزرگترین آرزویم این است که در این نوشته ضمیر خود را از حقیقت دوستی خشنود ساخته باشم.
و تا اندازهای که میخواستم تصویر حقیقی و دقیق آن را ترسیم نمودم که در آن تصویر آثاری از حیات موجود است که گذشته را بر صفحه حاضر نقش میبندد، زیرا من حس میکردم که این تصویری که پرداختهام بسیار از کمال به دور است و به علل مختلف برای من مقدور نبود به آن تصویر حقیقی دسترسی پیدا کنم.
مسرت من دو چندان میشود اگر کتاب من تصویر روشنی از عهد ابوبکر یادگار و دوستی صمیمی محمد جدر ذهن خواننده ایجاد کرده باشد. آرزوی من کمی غلوآمیز است.
اما در مورد روزگار ابوبکر، دارای تصویر کاملة الوجودی است که انسان آن را از خلال آنچه در بارهاش نوشته شده درک میکند و آن تصویر را در کمال روشنی میبیند.
اما تصویر واقعی آن عصر احتیاج به کوشش و تعمق نسلها دارد که از هر جهت مورد تنقیح قرار گیرد چه در باره ابوبکرسو روزگار او، حتی تا حد قریب به کمال سعی نشده است، عصر ابوبکرسمحتاج کوششهای دیگری است، زیرا مراجع قدیم مشوبند.
زندگانی ابوبکرساحتیاج به کوششهای تازهای دارد که در آنها بحث و تحقیق صورت گرفته و مقایسهای بین عصری که ابوبکر در آن زیسته و ملل صاحب اثر این عصر به عمل آمده باشد و شکی نیست که این مساعی عنقریب مبذول خواهد شود و به روشنکردن هرچه بیشتر این عصر به طور تفصیل کمک خواهد کرد و روزگار صدیق بیش از دیگران احتیاج به این کوشش و تحقیق و تتبع دارد. مراجع عربی قدیمی که از عهد ابوبکرسگفتگو میکنند شائبه اضطراب و تشویش در آنها تتبع حوادث را مشکل میسازد، و به علاوه اکثر این روایات از حقایق تاریخی دور شده و جنبه خرافی پیدا کردهاند.
انسان در مقایسه بعضی از این مراجع چیزی مییابد که او را در کشف حقیقت و تنقیح حوادث یاری میکند، اما گاهی این روایات به حوادثی ختم میشوند که انسان را دچار حیرت میسازند و چارهای ندارد، جز اینکه آنها را با شک و تردید ذکر کند.