ابوبکرسبا مشاورینش در باره جنگ شام مشورت میکند:
یک روز صبح ابوبکر، عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و اباعبیده بن الجراح و معاذ بن جبل و ابی ابن کعب و زید بن ثابت و بزرگان مهاجر و انصار از اهل بدر و دیگران شرا دعوت کرد و به نزد او آمدند، با آنان گفتگو و یادآوری کرد که، «رسول خدا از خدا استعانت کرده بود که همتش را متوجه شام کند که خداوند او را به سوی خود خواند و او را نعمت جوار خود ارزانی داشت و اعراب فرزندان یک پدر و مارند. میخواهم آنان را به جنگ روم در شام بفرستم، هرکه از آنان کشته شود شهید است و آنچه در نزد خداست بهرتین متاع است برای نیکان و هرکه زنده ماند مدافع دین خداست و مستوجب پاداش مجاهدین از جانب خدای بزرگ خواهد بود». سپس از آنان نظر خواست، عمرسگفت: «قسم به خدا ما در هیچ کار خیر بر تو پیشی نگرفتیم. قسم به خدا میخواستم برای اظهار همین نظریه نزد تو بیایم، خدا نخواست چنین شود و من این نظریه را اعلام کنم تا اینکه تو آن را اکنون بیان کردی، خداوند تو را به راهها راست هدایت کرده. جنگاوران عرب را گروه گروه به جنگ آنان بفرست، مردان و سپاهیان را پشت سرهم گسیل بدار، خداوند نصرتدهنده دین خود و برقرارکننده اسلام و اهل اسلام و به جایآورنده وعدههایی است که به رسول خود داده است».