اسلام واقعیت غرایز انسانی را میسنجد:
اسلام هنگامی که مثل اعلای انسانیت را تصویر میکرد از این معنی غافل نبود که رسیدن به اوج این صفات عالیه انسانی وقتی میسر است که ضمیر انسانی به کمال خود رسیده باشد. رسیدن به این کمال ممکن نیست، مگر اینکه بشر دهها و صدها قرن بکوشد تا به این مرحله از کمال انسانی نایل آید.
از این رو اسلام واقعیت امر انسانیت و آنچه را که غرایزش برای نیل بدان مثل اعلی او را مساعدت میکند مورد سنجش و ارزیابی قرار داده است و خط مشیای برای آن ترسیم نموده تا بر آن روش پیش برود و آهسته آهسته بدان مثل اعلی نزدیک شود. همانگونه که تو وقتی فرزندات را تربیت میکنی تا به آنچه دلخواه تو است از کمال جسم و عقل نایل آید او را مجبور نمیکنی که مانند مردان رفتار کند، بلکه گاهی آرزوهای کودکی و جوانی او را برآورده ساخته و گاه جلو آن آرزوها را میگیری، همانطور که حین تربیت و از خشونت کودکان او چیزی را احساس میکنید که جلو پیشرفت او را میگیرد، گاهی نیز به هنگام تربیت او از ذکاوت و هوشیاری او چیزی را درک میکنید که در پیشرفت او تسریع میکند، بدیهی است زمانی که او را سخت و غیر قابل پذیرش دیدید با او به خشونت رفتار نمیکنید، بلکه با نرمی و مهربانی باعث رفع خشونت و سختگیری او میشوید و هرگاه او را در حال پیشرفت دیدید او را تشویق میکنید تا پیشرفت خود را دنبال کرده و سرعت پیشرفتنش بیشتر شود و حتی گاهی این به شتابانداختن او را دچار وقفههایی میکند که باعث اذیت و آزار او میشود، همینطور هم اسلام صلح در این دیده که ضمیر انسانی را به تدریج از کودکی به سمت جوانی سیر دهد و تهذیب این ضمیر را غایت مقصود خود قرار دهد و به همین منظور اسلام غرایز بشری را سوق میدهد تا آنها را مستقیم و استوار بسازد گاهی با آنها نرمی به خرج میدهد و گاهی خشونت و تمام همش متوجه این است که آن غرایز را به سمتی که به هدف و مقصود نهایی او نزدیک بوده و مثل اعلایی که برای آن غرایز تصویر کرده است سوق دهد.