جگجویان کاظمه و پیروزی خالد بر فرس:
هرمز در میان سپاه خود ایستاد، در میمنه و میسره او دو امیر از خاندان پادشاه فارس بود، قباد و انوشجان، هرمز آواز داد: خالد کجاست؟ میخواست خالد برای مبارزه با او پیش بیاید. هرمز از درجه دلاوری و کارهایی که خالد در بلاد عرب انجام داده بود نیک آگاهی داشت و اطمینان داشت که اگر در این جنگ خالد کشته شود اگر فیروزی کامل فرس را تضممین نکند لااقل نصف پیروزی را از آنِ فرس کرده است. ولی چگونه نفس هرمز او را گمراه کرده و فریب داده بود که خالد را بکشد در حالی که خالد پلهوانی بود مغلوبنشدنی؟! این کار به نظر او آسان مینمود، حب حیات زمینه را برای حصول غرض او مهیا کرد. لذا با عدهای از سپاهیانش قرار گذاشت به محض اینکه خالد را دیدند که به سوی او میآید بر سر او بریزند و او را به قتل برسانند. خالد صدای هرمز را شنید از اسبش پیاده شد و به سوی او رفت، هردو به هم رسیدند و هریک به دیگری ضربتی زد. سواران فرس شتافتند و میخواستند خالد را بکشند و هرمز را از چنگ او دربیاورند. اما قعقاع بن عمرو مهلت نداد و بر آنان حمله برد، در این موقع خالد پیشانی هرمز را گرفته بود و روح از بدنش خارج میشد. مسلمانان هجوم آوردند و اهل فارس از برابر آنان گریختند، مسلمین آنان را تعقیب کردند و تا شب هنگام دنبالشان کردند. مسلمانان به پل بزرگ فرات رسیدند، جایی که امروزه بصره در آنجا واقع است. در این حال قباد و انوشجان نیز با بقیه سپاه فرس فرار کردند و به هیچ چیز نپرداختند. پیروزی مسلمانان کامل شد، خالد به معقل بن مقرن دستور داد به ابله برود تا اموال و اسرای آنجا را جمع آوری کند [۲۰]و به مثنی نیز دستور داد شکستخوردگان سپاه فرس را تعقیب کند. مثنی شتابان به دنبال آنان رفت گویی میخواست پیش از اینکه به مدائن برسد به آنان دسترسی پیدا کند.
[۲۰] بعضی از مؤرخین رفتن معقل به ابله را انکار کردهاند و میگویند: که مسلمانان این سرزمین را در زمان عمر بن خطاب فتح کردهاند. بعضی دیگر از مؤرخان معتقدند که معقل ابله را فتح کرد لیکن فرس مجدداً آن را بازپس گرفت و بار دیگر اعراب در زمان عمر بن خطاب بازگشته و بر آن استیلا یافتند. ممکن است این دو روایت را به این نحو تلفیق نماییم که سوید بن قطبه با کمک خالد ابله را فتح کرده و معقل پس از جنگ کاظمه در اجرای امر خالد به جمع مال و اسرا پرداخته باشد.