داستان چرچه و اسلامآوردنش:
حرجی بر ما نیست در حالی که داستان خالد را در زمان ابوبکر پایان میدهیم، روایتی را که طبری و ابن اثیر ثبت کردهاند نقل نماییم. ما این قصه را با تمام نقاط ضعفش بیان میکنیم و گناه آن را به عهده نمیگیریم و از خواننده هم نمیخواهیم که آن را تصدیق کند.
طبری و ابن اثیر گفتهاند که: چرچه فرمانده رومی صبح روز یرموک بیرون آمد تا میان دو سپاه قرار گرفت و آواز داد: خالد به مقابله من بیاید. خالد بیرون آمد و به سوی او رفت و به قدری به هم نزدیک شدند که گردن اسبهایشان به هم رسید و از هم گذشت، هرکدام دیگری را تأمین داد و به همدیگر حمله نکردند.
در این موقع چرچه گفت: خالد به من راست بگو، چون آدم آزاده دروغ نمیگوید، مرا فریب مده چون آدم کریم فریب نمیدهد. آیا راست است که میگویند: خداوند شمشیری از آسمان برای پغمبر شما فرستاده که آن را به تو داده و تو آن را به روی هر قومی بکشی شکستشان میدهی؟ خالد جواب منفی داد.
پس گفت: پس چرا سیف الله نامیده شدهای؟ خالد در جوابش از بعثت رسول خداجسخن گفت و اینکه خداوند او را هدایت کرد تا به او ایمان بیاورد و از دینش دفاع کند. به همین جهت رسول خدا به او گفت: «تو شمشیری هستی از شمشیرهای خدا که خداوند آن را علیه مشرکین برآهیخته است». و برایش دعای پیروزی کرده، از این رو شمشیر خدا نامیده شده است. سپس بین آن دو در باره رسالت محمد جمناظرهای درگرفت که به اسلام چرچه منجر شد و دو رکعت نماز گزارد و در صف سپاهیان خالد شروع به کشتن رومیان کرد و در زمره مسلمانانی که در آن جنگ کشته شدند کشته شد.
این روایت را با همه نقاط ضعفش نقل کردم، زیرا این سرگذشت تأثیراتی را که عنقریب خالد در نفوس وارد کرده است تصویر و تمثیل میکند. همین اثر است که طبری و ابن اثیر و دیگر مؤرخان را ودار کرده است که در تصدیق هر صفتی که به این قائد نابغه دلاور صاحب معجزات نظامی نسبت داده میشود تردید نکنند. و او حقیقتاً سزاوار آن است که اعجاب ما را به قدری برانگیزد که در باره هیچکدام از قهرمانان جهان در طول تاریخ عالم چنین اعجابی نکرده باشیم، با اینکه اعجاب ما در باره کارهای خالد ما را وادار نمیسازد که صحت هر نوع سرگذشتی را در باره او تصدیق کنیم، مگر وقایعی که در مقام نقد علمی و تاریخ به اثبات رسیده و عقل سلیم آن را پذیرفته باشد.