حقیقت اجتماعی بعد از حقیقت روحی:
ابوبکرسبا تأسی به رسول در کنار این حقیقت روحی حقیقت اجتماعی بعیدالأثر در حیات ملتها را استنباط کرد و دریافت که هر امتی در پرتو اراده خود عزیز میگردد و به نیروی خود اعتماد مینماید و درمییابد که رسالتی به عهده دارد که در جهان ایفاء کند دنیا باید به آن رسالت گوش فرا دهد. چنین ملتی هیچ قدرتی سر راهش ظاهر نخواهد شد و هیچ نیرویی او را از انجام رسالتش بازنمیدارد. به همآمیختگی این دو حقیقت روحی و اجتماعی در هر عصر اساس پیروزی ملتهایی بوده که از این دو نیرو متأثر شدهاند و شالودهای بوده برای پیروزی رسالتی که این ملتها خواهان آن بودهاند. این قاعده بر این روال و منوال جاری بوده مخصوصاً زمانی که این رسالت بر پایه دعوت برای برانداختن ظلم و کوشش در راه عدلی که ثمرهاش مساوات درست و کامل بین مردم است باشد. چه بسا امپراطوریهایی که در طول تاریخ برای تحقق این آمال به پا خاستند و چه بسا امپراطوریهایی که به سبب انحراف از اصول عدالت و مساوات از هم پاشیده شدند و دشمنان آنان انحراف آنان را از جاده عدالت و انصاف بهانه جنگ قرار دادند.