مدینه برای جای دادن سپاهیانی که به شام حرکت میکردند دچار تنگی جای شد:
سپاهیان مسلمین از تمام نواحی شبه جزیره میآمدند و مدینه گنجایش اسکان آنان را نداشت، ابوبکر به ثنیة الوداع (تپه تودیع) رفت و از آنجا سپاهیان را روانه شام کرد. خالد بن سعید بن عاص به سپاه ابوعبیدهسملحق شد و او را بر عموزاده خود یزید بن ابوسفیان ترجیح داد، زیرا ابوعبیده در اسلام بر او سبقت داشت و رسول خدا به او لقب امین امت داده بود. سپاه یمن از مدینه بیرون رفت در حالی که زنان و فرزندانشان نیز با مهاجرین و انصار حرکت میکردند و فضای صحرا را پر کرده بودند. بعداً سپاه دیگری از یمن و سایر نقاط عرب به مدینه آمد و خلیفه آنان را نیز به دنبال سپاهیانی که قبلاً رفته بودند فرستاد تا به سپاه هر امیری که بخواهند ملحق شوند.
در این موقع که اخبار مسلمین و حرکت آنان برای جنگ با بلاد روم میرسید، هرقل در فلسطین بود. بزرگان شهرها را جمع کرد و آنان را به جنگ این پابرهنههای لخت گرسنه که بر شهرهای آنان خروج کرده بودند تحریض کرد و به آنان گفت: «من از نزد شما میروم، ولی با سواران و مردانم به شما کمک میکنم. امرایی بر شما تعیین کردهام، به آنان گوش بدهید و از آنان اطاعت کنید!».
سپس از فلسطین به سوی دمشق و حمص و انطاکیه رفت و در هرجا مردم را تحریض میکرد و آنچه را که به اهل فلسطین گفت به آنان نیز میگفت. در انطاکیه اقامت گزید تا برای مقابله با مسلمین آماده شود. ابوعبیده از وادی القری و حجر عبور کرد و به سرزمین شام رسید. چون داخل مآب شد سپاهی از روم به مقابله او پرداخت که بلافاصله آنان را متفرق ساخت. چون ابوعبیده به جابیه رسید اخبار هرقل به او واصل شد و حاکی از این بود که، روم خود را برای مقابله با مسلمانان به سپاهی مجهز میکند که تا حال از لحاظ عده و عدت و نظیر آن دیده نشده.
در این هنگام نامهای به ابوبکرسنوشت و از او تقاضای کمک کرد و مشورت خواست. و یزید بن ابوسفیان نیز نامهای به ابوبکر نوشت و متذکر شد که عقبنشینی هرقل به انطاکیه نشانه ترس و نگرانی است. ابوبکر از نامه یزید خشنود شد و در جواب او را تشجیع کرد. ولی جوابش به ابوعبیده خالی از ملامت نبود. و در هردو نامه ابوبکر متذکر شده بود که چند برابر آنچه هرقل به امرای خود کمک میکند به آنان کمک خواهد کرد.