زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

ابوبکرسخلافت را چگونه تصور کرد؟

ابوبکرسخلافت را چگونه تصور کرد؟

پس از بیعت با ابوبکر یکی از مسلمین خطاب به او گفت: «ای خلیفه خدا»، ابوبکر نگذاشت به سخنش ادامه دهد که به او گفت: «من خلیفه خدا نیستم، بلکه خلیفه رسول خدا هستم».

مؤرخان این عبارت را به عنوان دلیل تواضع و میزان صداقت ابوبکر ذکر کرده‌اند. ولی به نظر من این گفته نظرها را به معنی عمیق‌تر از این معنی که مربوط به شخص ابوبکر و اخلاق اوست متوجه می‌سازد، این عبارت تصور مسلمانان اولیه را از حکومت بیان می‌کند. قرن‌ها پیش از رسول خدا و پس از او پادشاهان و حکامی از میان ملل برخاسته‌اند که هم خودشان و هم مبلغان‌شان خیال می‌کردند جانشینان خدا هستند در روی زمین و به این سبب تقدس و ملکوتی ماورای دیگر مردم دارند.

در مصر زمان فراعنه طرز تفکر چنین بود، یکی از همین فراعنه بود که به مردمانش می‌گفت: «من خدای بزرگ شما هستم». مردم مصر در آن عصر تصور می‌کردند که پادشاهان آنان صفات خدایی دارند و تبلیغات کاهنان نیز ایمان به این صفات را در آنان بیشتر می‌کرد. در آشور و ایران و هند و دیگر ملت‌هایی که هم‌عصر فراعنه بودند، وضع بر همین منوال بود.

متواضع‌ترین پادشاهان در این عصر کسانی بودند که خودشان را جانشین خدا بر روی زمین می‌پنداشتند. در اروپای قرون وسطی نیز مبلغین علما برای پادشاهان حق تقدسی خداداد قایل بودند که این تقدس برای آنان قدرت بی‌حد و حصر و نامحدود بر مردم را تأمین می‌کرد و آنان را به همین سبب جانشینان خدا می‌شمردند، گفته‌های آنان مثل وحی الهی و فرمان‌شان مثل فرمان خدا بی‌چون و چرا بود.

این افکار در اروپا تا قرن ۱۵ میلادی پذیرفته شده بود و حتی در میان بعضی ملل تا قرن ۱٧ رواج داشت. ملت‌ها با وجود انتشار علوم و پیشرفت تمدن جز با انقلاباتی که جان هزاران و ده‌ها هزار انسان را در این راه فدا کردند نتوانستند بر این طرز تفکر غلبه کنند و به مبادی آزادی و برادری و برابری بین مردم دست یابند. این مبادی و اصولی که مدت‌ها بر عالم سیادت داشت و آنچه که تا زمان نزدیک به عصر ما بر اروپا سیادت داشت همان چیزی است که ابوبکر به قول خودش از آن ابا داشت و منکر آن شد: «من خلیفه خدا نیستم، بلکه خلیفه رسول خدا هستم».