پیروزی قاطع مسلمانان در واقعه فراض:
با وجود آنکه قوای روم و همپیمانانشان سعی میکردند جنگ را طولانی سازند، خالد با به کاربردن فنون جنگی خاصی که دشمنانش با آن آشنایی نداشتند سبب شد که نتوانند در برابر او پایداری کنند. رومیها و همیپیمانانشان سرانجام روی به هزیمت نهادند و مسلمانان آنان را دنبال نموده میگرفتند و میکشتند. آنچه جمیع مؤرخین در آن اتفاق نظر دارند این است که در جنگ فراض و تعقیب فراریان صد هزار نفر کشته شد. خالد پس از این واقعه ده روز در فراض اقامت کرد، سپس به مردم اجازه داد که به حیره بازگردند، صدور این اجازه پنج روز مانده از ماه ذی القعده سال دوازده هجری اتفاق افتاد. تصور میکنی خالد با سپاهش در پایتخت جدیدش مستقر خواهد شد؟! خالد دَینی از خدا به گردن داشت که میبایستی قبل از هرچیز آن را ادا کند. او بعد از پیروزی در فراض به عظمت این دین پی برد و دریافت که توانایی به تأخیرانداختن آن را ندارد. خداوند یمامه را به دست او فتح کرد، بعد عراق را برای او گشود، دولت کسری را برای او ضعیف ساخت و در فراض نیز بشارت ضعف روم و گرفتن دولتشان را به او داد. پس برای اینهمه توفیقات هزاران بار باید خدا را سپاس گوید، خدایی که ثنایش بزرگ است و نام و صفاتش بزرگ است!
آیا تصور میشود که ستایش و ثنا در مقابل این همه نعمتی که خدا بر او ارزانی داشته کافی باشد؟ آیا بر او واجب نیست که حج خانه را به جای آورده و بیش از اینها حمد و شکر خدا را به جای آورده و از یادهرویها و کوتاهیهای خود استغفار کند، در حالی که خداوند بخشاینده و رحیم است!!
پس از فتح فراض لزوم انجام حج در روح خالد تجسم مییافت و در مدت ده روزی که در آنجا اقامت داشت این احساس او قوت میگرفت، سپس به نیرویی تبدیل شد که نمیتوانست در برابر آن مقاومت کند و یا خود را از آن دور نگهدارد، حتی خالدسدر برابر این نیروی معنوی به درجهای ضعیف شد که سپاه روم و فرس در برابر او این اندازه ناتوان نبود. از نظرش مخفی نبود که دوری او از عراق ممکن است فرصتی به دست فرس بدهد که در آن مدت اسباب فتنه را مهیا ساخته و عوامل انقلاب و نقض عهد را تشجیع نمایند. شک نیست که از این کار میبایست جلوگیری شود. ولی این مسایل عزم او را سست نکرد و او را از ادای دین خود نسبت به خدا منصرف نساخت. برای جلوگیری از این احتمال خالد چارهای نداشت جز اینکه مخفیانه به حج رفته و به عراق بازگردد و جز دوستان یکدل و جانی که با او به این سفر میروند کسی از این موضوع خبردار نشود. اما! آیا لازم نیست که خلیفه را خبر کند و اوامر او را دریافت نماید! چنانچه خلیفه با رفتن او به حج مخالفت کند در نزد خدا معذور خواهد بود. به فرض خلیفه او را اجازه داد و سپس آنچه از آن نگران بود پیش آمد و عراق نقض پیمان کرد، در این صورت چه خیری عاید اسلام میشود که پس از حج بازگشته و مجاهده کند، همانگونه که بعد از دومه مجاهده کرد! و اگر خلیفه او را اجازه نمیداد قلب و روحش آرام نمیگرفت و بنابراین چارهای ندارد، جز اینکه تصمیم خود را عملی ساخته و بدون اطلاع خلیفه و مردم به حج برود. او اطمینان دارد که خلیفه از این کار خوبی که انجام داده او را معذور خواهد داشت و خداوند نیز در قبال حجش برای او پاداش مقرر خواهد فرمود.