آنچه طلیحه خیال میکرد به عنوان وحی بر او نازل شده است:
کافی است آنچه را که در باره او گفتهاند بخوانی: طلیحه برای این ادعای نبوت و دریافت وحی کرد تا در نبوت مردی که عرب به دور او جمع شده است (محمد) شک وارد کند.
طلیحه سپس در اسلام موقعیتهایی کسب کرده که تاریخ آنها را ضمن وقایع فتوحات آغاز مصر عمر خطابسثبت کرده است.
از روایت مذکورهای که طلیحه تصور کرده به او وحی شده این است: «والحمام واليمام، والصر الصوام قد صمن قبلكم باعوام، ليبلغن ملكنا العراق والشام».
(کبوتر و کبوتر بری و پرنده سر بزرگ شکم سفید سبز پشت، تا پادشاهی ما را بر عراق و شام بگسترانند) بسیاری از اسجاع کاهنان را در عصر جاهلیت دایدهایم. و میدانیم که قریش با محمد جدر جنگ و جدال بود و به او نسبت کاهنی میداد و خیال میکردند آنچه به او وحی میشود چیزی از این اسجاع است. برای کسانی که همعصر نبی جبودند وقتی که به قرآن توجه کردند آشکار شد که این ادعا فاسد است، سپس برای عرب و همه مردم آشکار شد که قرآن معجزه محمد جاست و جن و انس قادر نیست که نظیری برای آن بیاورد حتی اگر به همدیگر کمک کنند.
طلیحه کاهن بود، همانگونه که اسود کاهن بود. آیا این سجعی که خیال میکرد وحی است از جمله اسجاع کهنه نبود؟! اگر این قول درست باشد این کاهنان نوعی از مشعبدان چیرهدست بودهاند و آنچه از حکمت و دانش به آنان نسبت داده شده دانش را معیوب میسازد.
خواه آنچه به طلیحه نسبت داده شده صحیح باشد یا خیر، او قیام کرد و مردم را به آرائی دعوت کرد که تاریخ چیز قابل توجهی از آن برای ما ذکر نکرده است. همه آنچه را که برای ما باز میگوید این است که، او منکر رکوع و سجود در نماز بود، و میگفت: خداوند امر نمیکند که صورتهایتان را بر خاک بمالید، یا پشتتان را در نماز خم نمایید. اگر این گفتههایی که به او نسبت داده شده صحیح باشد شاید آنها را از نماز مسیحیان نقل کرده باشد.