سخن عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح بدر باره خلافت:
در اثنایی که انصار در سقیفه بنی ساعده مشغول تبادل نظر بودند و میخواستند به تنهایی حکومت بر عرب را در دست بگیرند، عمر خطاب و ابوعبیده جراح و عده دیگر از بزرگان مسلمانان و عامه مردم شدر مسجد در باره وفات رسول صحبت میکردند. ابوبکر و علی بن ابی طالب و اهل بیت رسول در خانه در اطراف جنازه حضرت جمع شده و مشغول آمادهکردن مقدمات تجهیز به فکر افتاد و اما نمیدانست که انصار قبل از او به این فکر افتاده و اجتماعی هم برای این منظور در سقیفه بنی ساعده تشکیل دادهاند. ابن سعد در طبقات میگوید:
عمرسبه نزد ابوعبیده جراحسآمد و گفت: دستت را باز کن با تو بیعت کنم، زیرا تو امین این امت هستی، همانگونه که رسول فرموده است. ابوعبیده در پاسخ عمر گفت: از روزی که اسلام آوردهای اینقدر نادان بودهای. آیا با من بیعت میکنی در حالی که در میان شما «صدیق» و «ثانی اثنین» هست. آنان در این گفتگو بودند که خبر اجتماع انصار در بنی ساعده به آنان رسید. عمر به دنبال ابوبکر به خانه عایشه فرستاد تا به نزد آنان بیاید. ابوبکر پیغام داد که من مشغول تجهیز و تهیۀ مقدمات دفن هستم. دوباره عمر فرستاد که امر مهمی پیش آمده که حضور شما را لازم میشمارد.