ابوبکر و عمر و ابوعبیده شبه سوی سقیفه میروند:
ابوبکر ناگزیر به نزد عمر آمد در حالی که شگفتی او را فرا گرفته بود، آیا چه کاری پیش آمده که باید تجهیز رسول را کنار بگذارد. عمر به او گفت: مگر نمیدانی انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده و میخواهند سعد بن عباده را خلیفه کنند و از سخن آنکه گفته بود: یک امیر از ما و یک امیر از قریش، خیلی خوششان آمده است.
ابوبکرسپس از شنیدن موضوع در رفتن درنگ نکرد و به اتفاق عمر و ابوعبیدهببه سوی سقیفه بنی ساعده رهسپار شدند. چگونه درنگ میکرد؟ در حالی که امر مهم فرمانروایی مسلمانان در کار بود، بلکه سرنوشت دین محمد بستگی به این تصمیم داشت. اگر جنازه رسول را ترک کرده مانعی نیست، چون اهل بیت رسول مقدمات کار و تجهیز و تدفین را انجام میدهند، باید با دوستانش به سقیفه برود، زیرا این کار به خاطر دین خدا و محمد جبر او واجب است. هیچکس غیر از او نمیتواند به این کار اقدام کند، زیرا او کسی است که هیچگاه از انجام واجبات دینی شانه خالی نکرده و سختترین مشقات را تحمل کرده و حتی اگر لازم شده مال و جانش را در این راه دریغ نکرده است.
این سه نفر به سوی سقیفه شتابان همیرفتند که در راه عاصم بن عدی و عویم بن ساعده را دیدند و به آنان گفتند: بازگردید زیرا آنچه میخواهید عملی نخواهد شد. وقتی که آن دو نفر گفتند: ای جماعت مهاجرین بازگردید و به دنبال کار خود بروید، عمر گفت: قسم به خدا به نزد آنان خواهیم رفت.
این سه نفر به سقیفه رسیدند در حالی که انصار در حال گفتگو بودند و هنوز با سعد بیعت نکرده و در امر خلافت به توافق نرسیده بودند. انصار به دیدن این سه نفر دهشتزده شدند و مذاکرات خود را قطع نمودند. عمر بن خطابسپرسید آن مردی که در میان جمعیت قرار دارد و خود را در گلیم پیچیده کیست؟ گفتند: سعد بن عباده است که مریض است. ابوبکر و یارانش در میان قوم نشستند و هرکسی با خود خیالاتی میکرد و از خود میپرسید: این اجتماع چه چیز را روشن خواهد ساخت؟
حقیقةً این اجتماع، اجتماع بزرگی بود در حیات اسلامِ جوان و اگر ابوبکر در این اجتماع دوراندیشی و اراده محکم نشان نمیداد به احتمال قریب به یقین این دین جدید در موطن خود گرفتار اختلاف و تفرقه میشد، همانگونه که در دیگر نقاط بلاد عرب دچار اختلاف و تفرقه شد و بعید نبود که دین اسلام در حالی که هنوز جنازه رسول در خانهاش بود و در گور قرار داده نشده بود دچار تفرقه و اختلاف شود.
تصور نمیکنی اگر انصار اصرار میورزیدند که به تنهایی عهدهدار امر شوند و دعوت سعد بن عباده را قبول میکردند و قریش نیز به این امر رضایت نمیدادند چه انقلابی در مدینه رسول روی میداد، انقلابی عظیم و مسلحانه!
در حالی که جیش اسامه که در میان آن مهاجر و انصار بود غرق در سلاح آماده جنگ و قتال شده بود؟ و اگر مهاجرینی که به سقیفه رفتند غیر ابوبکر و عمر و ابوعبیده بودند، از کسانی که در نزد مسلمانان به اندازه این دو وزیر رسول خدا و امین او مکانت و منزلت نداشتند اختلاف و نزاع بین مهاجر و انصار بالا میگرفت و عواقب این اختلاف بر مسلمین دهشتناک بود.
در اجتماع سقیفه تأثیرات و آثاری وجود داشته که متأسفانه امروزه هیچ مؤرخی در بارۀ آن غور نمیکند. چیزی که مؤرخان بدان پرداختهاند عبارت است از: روایات اجتماع سقیفه، ذکر خطبههایی که ردوبدل شده و آنچه سرانجام به بیعت ابوبکر منتهی شده است. ولی کسانی که ارزش حوادث را میسنجند برای این اجتماع تاریخی اثر بزرگی در حیات اسلام تصور میکنند همانند اثری که «بیعت عقبة الکبری» داشت، همانند اثری که هجرت رسول از مکه به مدینه ایجاد کرد.
در ابوبکر حسن تصرفی نه تنها در مقام یک مرد سیاسی بلکه در مقام مرد سیاسی دوراندیشی مییابید که نتایج کارها را میسنجد و آنها را به نسبت احتمالات مرتب میکند و تمام مساعی خود را در جهت هدفی به کار میگیرد که بدان وسیله بزرگترین خیر و سعادت را کسب کرده و از هر ضرر و زیانی بپرهیزد.