فصل هفتم: طلیحه و جنگ بزاخه
عبس و ذبیان و بنوبکر و کسانی که آنان را در هجوم به مدینه یاری کردند با خواری و ننگ و شکست مراجعت کردند و به طلیحه بن خویلد اسدی ملحق شدند و قبایل طی و غطفان و سلیم و همسایگان بادیهنشین آنها که در شرق و شمال شرق مدینه جا داشتند نیز به آنان پیوستند. و همه آنان آنچه را که عیینه بن حصن و اطرافیانش از بنی فزاره میگفتند بر زبان میراندند: پیغمبری از دو طایفه قسم خورده اسد و غطفان در نزد ما از نبی قریش بهتر است در حالی که محمد مرده و طلیحه زنده است.
آنان هیچ شک نداشتند که ابوبکرسآماده میشود تا با آنان بجنگد. اما بازهم به مخالفت با او و متابعت از طلیحه اصرار میورزیدند، تمرد آنها علیه سلطان مدینه ناشی از حرصی بود که به استقلال خود داشتند، عار دانستن پرداخت زکات که تصور میکردند خراجی است که تابع به متبوع میدهد میتواند از علل این امر محسوب شود. طلیحه در سمیراء سکونت داشت پس به بزاخه نقل مکان کرد چه تصور کرد آنجا از نظر جنگی موقعیتش بهتر و منیعتر است.