زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

وصیت ابوبکرسدر مورد تکفین خود:

وصیت ابوبکرسدر مورد تکفین خود:

ابوبکر وصیت کرد که او را با همان دو قطعه لباسی که بر تن داشت تکفین کنند و گفت: «مرا با این دو پارچه لباس کهنه تکفین کنید، زیرا زندگان بیش از مردگان به لباس تازه نیازمندند» [۴۶].

وصیت کرد که زنش اسماء او را به تنهایی غسل دهد. و چنانچه به تنهایی از عهده برنیامد از پسرش عبدالرحمن کمک بگیرد. ابوبکر سرگرم این مسایل بود که مثنی از عراق وارد شد و اجازه حضور خواست و ابوبکر به او اجازه حضور داد، چون مثنی از ابوبکر تقاضا کرد که سپاه او را با مرتدین به اسلام بازگشته تقویت کند ابوبکر به عمر توصیه کرد که این تقاضای مثنی را عملی سازد و به خاطر مرگ او از کار مسلمانان باز نماند. ابوبکر به سکرات موت افتاد و عایشه در کنارش بود، چون پدر را چنین دید این شعر حاتم را به عنوان تمثیل برخواند:

لعمرك ما يغني الثراء عن الفتى
إذا حشرجت يوماً وضاق بها الصدر

قسم به زندگانی تو به هنگامی که جوان به غرغره و تنگی نفس افتاد ثروت او درد او را دوا نمی‌کند، ابوبکر به خشم در او نگریست و گفت: ای ام المؤمنین چنین نیست، و لیکن ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩[ق: ۱٩] «به راستی سکرات موت آمد این است آنچه از آن دوری می‌جستی». و چون بیهوشی او سنگین شد بر بالینش نشست و به این دو شعر تمثل جست:

وكل ذي إبل موروث
وكل ذي سلب مسلوب
وكل ذي غيبة يوءوب
وغائب الموت لا يوءوب

(هر اشترداری از او به میراث می‌ماند و هر ثروتمندی داراییش گرفته می‌شود، هر غایبی به منزل خود باز می‌گردد، لیکن غایب مرگ هرگز بازنخواهد گشت). گویا ابوبکر خود نیز به این دو بیت تمثل می‌کرد، آخرین کلماتی که بر زبان آورد این بود: «رَبِّ تَوَفَّنِيْ مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»(خدایا مرا مسلمان بمیران و مرا به جماعت صالحان ملحق بساز).

ابوبکرسروز دوشنبه که بیست و یک شب از ماه جمادی الآخره سنه ۱۳ هجری (مطابق با ۲۲ اعسطس سنه ۶۳۴ میلادی) گذشته بود وفات یافت، به هنگام وفات در شصت و سومین سال زندگیش بود. پس از غروب آفتاب وفات یافت، شب هنگام دفن شد، زنش اسماء شستن او را به عهده گرفت و عبدالرحمن پسرش نیز به او کمک می‌کرد و آب روی بدنش می‌ریخت. او را بر روی همان تابوتی که رسول خدا را بر آن حمل کرده بودند به مسجد بردند تا طبق وصیتش او را در کنار رسول خدا در خانه عایشه دفن کنند. جنازه‌اش را در مسجد بین قبر و منبر گذاشتند، عمرسنماز میت خواند و چهار تکبیر گفت، سپس جنازه را به سوی آرامگاه حرکت دادند و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن ابوبکر شهمراه جنازه داخل آرامگاه شدند. عبدالله بن ابوبکر نیز می‌خواست با آنان وارد شود، عمر به او گفت: «کافی است» ابوبکر در گوری که در کنار گور رسول کنده شده بود دفن گردید، سرش را در کنار شانه رسول خدا قرار دادند و هردو گور به هم ملحق گردید، چون خاک بر گور او ریختند از آرامگاه خارج شدند و با دوست رسول خدا و برگزیده او پس از اینکه مرگ آن دو را به هم متصل ساخت خداحافظی کردند، خداحافظی با کسی کردند که از هرکس به قلب رسول خدا نزدیکتر و برگزیده‌ترین فرد نزد رسول و محبوب‌ترین فرد در نظر آن حضرت بود که ایمانش نسبت به خدا و رسول خدا از هرکسی قوی‌تر بود. مدینه بر اثر وفات ابوبکر مضطرب شد و دهشتی نظیر آنچه در روز وفات رسول خدا بر مردم مستولی شد همه را در بر گرفت، علی بن ابی طالب شتابان و گریان رو به سوی خانه ابوبکر آورد، در کنار در ایستاد و چنین گفت:

[۴۶] روایت متعددی در باره وصیت ابوبکر در مورد کفن و دفنش آمده است و تمام این روایات به عایشهلمنسوب است. یکی از این روایات این است که به هنگام مرگ یک جامه داشت و گفت: هرگاه مُردم این جامه را بشورید دو جامه دیگر به آن ضمیمه ساخته و مرا در سه جامه کفن کنید. عایشه پرسید: آیا سه جامه نو برای این کار انتخاب کنیم؟ جواب داد: نه! کفن برای چرک‌آورده به خون است زنده‌ها به جامه‌های نو بیشتر احتیاج و استحقاق دارند. از جمله این روایات این است که ابوبکرساز عایشه پرسید پیغمبر در چند جامه کفن شده؟ عایشهلجواب داد: در سه جامه. ابوبکر جواب داد: پس این دو تکه جامه مرا بشورید و یک تکه جامه دیگر نیز برای کفن من بخرید. عایشه گفت: ای پدر ما متمولیم. جواب داد: دخترم! زنده‌ها به جامه‌های نو از مرده‌ها سزاوارترند. زیرا کفن برای چرک‌آلوده به خون است. و روایات دیگری نیز در این باره موجود است که ابن سعد آن‌ها را در طبقات آورده است.