زندگانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه

فهرست کتاب

صاحب دومه قبایل را نصحیت می‌کند که با خالد صلح کنند:

صاحب دومه قبایل را نصحیت می‌کند که با خالد صلح کنند:

و او فراموش نکرده بود چگونه دومه درهایش را برای فدیه‌دادن امیرش گشود و چگونه خالد از آنجا دو هزار شتر و هشتصد گوسفند و چهارصد بار شتر گندم و چهارصد زره بیرون برد و نیز فراموش نکرده بود که خالد او را گرفت و به مدینه برد و در آنجا به اسلام آورد و با رسول خدا پیمان بست.

اکیدر همه این‌ها را به یاد داشت. لذا به محض اینکه از آمدن خالد باخبر شد تأخیر را جایز ندانست، رو به جودی بن ربیعه امیر قبایلی که برای کمک به دومه و انتقام از عیاض آمده بودند کرده و او را نصیحت کرد که با خالد صلح کند.

اکیدر گفت: «من از هر کسی بهتر خالد را می‌شناسم! هیچکس از خالد خوش اقبال‌تر نیست و کسی از او در جنگ چابک‌تر نمی‌باشد. هیچ قومی بزرگ یا کوچک رودرروی خالد قرار نگرفته‌اند که از او شکست نخورده باشند. از من بشنوید و با آنان صلح نمایید». قبایل از قبول رأی اکیدر سرباز زدند و اکیدر به آنان گفت: «من شما را به جنگ با خالد توصیه نمی‌کنم، اختیار در دست شماست». برای عملی ساختن نیتش بیرون آمد تا با او ملاقات نماید، روایات مختلف است در باره آنچه بر سرش آمد. به هنگامی که او را به نزد خالد آوردند، بعضی گویند: خالد دستور داد گردنش را زدند، دیگران می‌گویند: اسیر و به مدینه فرستاده شد که عمر در زمان خلافتش او را آزاد کرد، پس از آزادشدن به عراق رفت و در مکانی نزدیک عین التمر سکنی گزید و آنجا را دومه نامید.

چون خالدسبه دومه رسید آن را بین سپاهیان خود و عیاض بن غنم قسمت کرد که هرکدام متعرض قسمتی شوند. چودی بن ربیعه در رأس اهل دومه باقی ماند، در حالی که هریک از زعمای قبایلی که به کمک دومه آمده بودند ریاست قبیله خود را به عهده داشتند. قلعه دومه گنجایش این همه افراد را نداشت، بقیه قوم در اطراف قلعه بودند و آنجا را محاصره کرده بودند. دو فریق جنگ را آغاز کردند، جودی در برابر خالد مدت کمی مقاومت کرد و به اسارت او درآمد، خالد یکی از یاران خود اقرع بن حابس را بر اهل دومه موظف ساخت. عیاض نیز لشکر قبایلی را که به او نزدیک بود شکست داد. در این موقع همه قوم پا به فرار گذاشتند و می‌خواستند به قلعه پناه ببرند. پس از اینکه قلعه پر شد مردم داخل قلعه دوارزه‌های قلعه را به روی یاران‌شان بستند و آنان را در معرض قتل و کشتار مسلمانان قرار دادند تا آن را بکشند و یا به اسارت ببرند.