روابط سیاسی میان بلاد عرب تا زمان رسول خدا:
هرگاه نظرات را به این تطور سریع معطوف سازی اعجابت نسبت به ابوبکر در مورد مواجه او با این تطور که در کمال نرمی و صلابت عمل میکرد و این دو صفت سب نیرومندی او و توفیقش در سیاست بود فزونی مییابد.
بلاد عرب تا زمان رسول دارای دو نوع زندگی مدنی و بادیهنشینی و ادیان مختلف بود، کم مانده بود که شمال و جنوبش همدیگر را نشناسند. یمن تابع حکومت فارس بود، مسیحیت و یهودیت و بتپرستی در آنجا در کنارهم بود، به زبان حمیر سخن میگفتند که در لهجه با زبان قریش عموماً و با لغت مضر خصوصاً اختلاف داشت. و به علاوه یمن مرکز تمدنی بود که قرنهای متوالی در آن جریان داشت. ولی حجاز به زندگی بدوی نزدیکتر بود، شهرهای حجاز مکه و مدینه و طائف هرکدام مستقل و دارای نظام حکومتی جداگانه بود، کما اینکه هر قبیله از قبایل آنها مستقل و دارای نظام حکومتی علیحده بود.
و این استقلال بر اثر مجاورت یهودیها و بتپرستها در مدینه و مجاورت نصرانیها و بتپرستها در مکه تغییر نمیکرد. پس از انتشار دعوت رسول به یکتاپرستی در کلیه مناطق شبه جزیره و پس از اینکه خداوند اجازه داد دین برحقش همه مناطق را در بر گیرد، یمن، یوغ اطاعت از فارس را از گردن خود جدا کرد و مانند سابق مستقل و دارای نظام حکومتی جداگانه شد و سایر شهرهای حجاز و قبایل آن با وجود اینکه به خدا ایمان آورده و به دینی که خداوند به رسولش وحی کرده بود گرویدند استقلال ذاتی خود را حفظ نمودند.
بدین طریق بلاد عرب شبیه جامعه ملل عربی شد که عقیده واحدی در میان آنها نفوذ داشته، به رسالت محمد جو تعالیمش ایمان آورده باشند و از استقلال ذاتی آنها چیزی کم نشد، جز اینکه ملزم به دادن زکات شدند که یک فرض الهی و انجام یکی از اصول دینی بود که بدان ایمان آورده بودند.