انصار و بخشش محمد جبه اهل مکه:
حتی در زمان حیات محمد جنیز این فکر پس از فتح مکه و جنگهای حنین و طائف از دلهای آنان تجاوز کرد و بر زبانهایشان جاری شد. محمد از غنایم این جنگها بخششهایی به اهل مکه که مؤلفة القلوب بودند نمود. پس از این واقعه انصار در باره آن به گفتگو پرداخته و یکی از آنان گفت: رسول خدا قوم خودش را خوب دریافت. پس از اینکه این سخن به گوش رسول خدا رسید، از سعد بن عبادهسرئیس خزرج خواست تا آنان را جمع کند. پس از اینکه قوم اجتماع کردند محمد جخطاب به آنان فرمود: گفته شما به من رسید ای گروه انصار، شما غضب را در دل خود جای دادهاید. آیا من وقتی بر شما وارد شدم گمراه نبودید که خداوند شما را هدایت کرد؟ فقیر نبودید که خداوند شما را غنی ساخت، دشمنان هم نبودید که خداوند بین دلهای شما انس و الفت برانگیخت؟
انصار ساکت شدند و در مقابل هر سؤال محمد ججوابشان این بود: بلی خدا و رسول او بخشندهتریناند. محمد جاز آنان پرسیدند آیا جواب مرا نمیدهید ای گروه انصار؟ همه ساکت شدند و چیزی بر آنچه گفته بودند نیفزودند و گفتند: چه جوابی یا رسول خدا، فضل و بخشش از آن خدا و رسول اوست.
در اینجا محمد جاز جانب آنان جواب داد و گفت: قسم به خدا اگر میخواستید میگفتید، راست میگویید و شما را تصدیق کردیم. در حالی به نزد ما آمدید که همه شما را تکذیب میکردند، لکن ما شما را تصدیق نمودیم، محروم بودید، شما را یاری کردیم، راندهشده بودید شما را پناه دادیم، نیازمند بودید شما را کمک کردیم. در حالی که این عبارت را ادا میکرد تأثر شدیدی بر او عارض شده بود، سپس محمد جچنین ادامه داد:
آیا خشمناک شدید ای گروه انصار! نسبت به عطای مال قلیلی که قومی بدان علاقمندند تا بدان وسیله ایمان آورند و شما به اسلام خود اکتفا کردید؟!
ای گروه انصار! آیا نمیخواهید مردم با شتر و گوسفند بازگردند و شما با رسول خدا به سوی خانه خود بازگردید؟! قسم به کسی که نفس محمد در دست اوست اگر مسأله هجرت در بین نبود، یکی از مردان انصار بودم. اگر همه مردم در درهای و انصار در دره دیگر اقامتی میگزید من هرآینه جانب انصار را برمیگزیدم. خدایا بر انصار و فرزندان انصار و فرزندانِ فرزندان انصار ببخشای. این عباراتی که از اعماق قلب محمدجبرخاست، تأثر شدیدی در آنان برانگیخت. محمد جاین عبارت را در حالی که سراپا عطوفت و محبت بود خطاب به کسانی که با او بیعت کرده و او را یاری کرده بودند بیان داشت تا اینکه آنان را به گریه انداخت و همگان همصدا گفتند: ما به قسمت و بهرهای که رسول خداست راضی هستیم.