آمادهشدن برای جنگ ولجه:
خالدسدر آنچه به خاطرش خطور کرده بود به خطا نرفته بود، فرس وقتی دیدند در جنگ حفیر و مذار دچار چه مصیبتی شدند، بلا درنگ فکر خود را متوجه این مسأله ساختند که علیه مسلمین از اعراب عراق کمک بگیرند. زیرا آهن را جز با آهن نمیشود شکست. کسری به دوستی و وفاداری بسیاری از قبایل عرب که بین آنها جماعات بزرگ بنی بکر بن وائل بود اطمینان داشت. لذا آنان را برای این کار دعوت کرد و از خود آنها فرماندهی برایشان تعیین نموده به سوی ولجه روانه ساخت. و برای اینکه افتخار پیروزی را از آن خود ندانند، یکی از قویترین فرماندهان خود را به نام بهمن جاذویه، در رأس سپاهی از فرس به دنبال آنان روانه کرد. سپاه قبایل عرب در راه بین حیره و ولجه با ملحقشدن عده زیادی از اعراب و دهاقینی که آماده رزم به نفع فرس شده بودند ازدیاد یافت. بهمن در رأس سپاه فارس به آنان رسید و متفقاً در صدد تهیه مقدمات جنگ برآمدند. این اخبار به خالد بن ولید میرسید و او در مذار بود، به فرماندهان و سپاهیانی که در حفیر و کاظمه و سایر نقاط مطمئین سرزمین عراق باقی گذاشته بود دستور داد که احتیاط کنند و به فتح و نصرتی که خداوند نصیب آنان کرده مغرور نشوند، خود نیز با سپاهیانش به سوی ولجه رفت تا با سپاه کسری بجنگد. هردو دسته در نهایت قدرت و عزم بودند، تا جایی که پیروزی در تردید بود که با کدام دسته همراه گردد. خالد با نبوغ فرماندهی خود به دو تن از امرای سپاهش دستور داد که از او جدا شده در پشت سر دشمن کمین کنند و آنان را غافلگیر نموده در اثنای جنگ از پشت سر آنان حمله نمایند. ولی این کمین کمی به تأخیر افتاد و هنگامی که صفوف جنگاوران مسلمان و دشمنانشان گاهی پیشروی و زمانی عقبنشینی را صلاح میدیدند عملی نشد. هردو سپاه گمان میکردند صبرشان به پایان رسیده و این جنگ به پایان نمیرسد. هردو سپاه در این حال بودند که ناگاه کمین مسلمانان از دو طرف از پشت سر سپاه کسری خارج شد در حالی که خالد از جلو سخت بر آنان فشار آورده بود. در این موقع صفوف فرس از هم پاشید و شکست خورد و روی به هزیمت نهاد و خالد از جلو و کمین از عقب به جان فرس افتادند، هیچکس نتوانست کشتن رفیقش را ببیند. فرس و اعرابِ هواخواه آنان روی برگرداندند و شمشیرهای مسلمانان گردن آنان را میزد، سپاهیان مسلمانان کسانی را که کشته نشده بودند به اسارت گرفتند، خالد اهل بیت جنگاوران فرس و یاریدهندگانشان را به اسارت برد.