صلح اهل دمشق با مسلمانان:
اهل دمشق با مسلمانان مصالحه کردند، بعضی روایات مشعر است بر اینکه ابوعبیده با آن قسمت از اهل دمشق که به باب جابیه محل استقرار سپاه او نزدیک بود صلح کرد، ولی چون پس از امضای معاهده صلح به شهر وارد شد خالد دروازه شرقی شهر را به زور گشوده بود. هردو امیر به هم رسیدند، یکی میگفت: او با اهل شهر مصالحه کرده است و دیگری میگفت: آن را به زور گشوده است، سپس اجازه صلح داده شد.
بعضی روایات حاکی است که خالدسهمان کسی است که با آن قسمت از اهل دمشق که به دروازه شرقی نزدیک بودند مصالحه کرد و ابوعبیده از باب جابیه به زور وارد شده. آنچه متفق علیه است این است که، جنگ منتهی به صلح بین دو طرف شد. روایان همچنین مشعر است بر اینکه ابوبکر وفات یافت و عمر بن خطاب سرپرستی کارهای مسلمانان را به عهده گرفت و تا آن وقت سپاهیان اسلام هنوز دمشق را در محاصره داشتند و اینکه ابن خطاب خبر وفات ابوبکر و خلافت خود و عزل خالد را ابلاغ کرد، ولی ابوعبیده تا دروازههای دمشق باز نشد آن را به خالد ابلاغ نکرد.
و بعضی نیز گفتهاند: ابوعبیدهسامر عزل را ابلاغ کرد ولی این موضوع در روحیه خالد تغییری ایجاد نکرد و خالد با اهل دمشق مصالحه کرد. زمانی که ابوعبیده به زور از دروازه جابیه وارد شد، وقتی به ابوعبیده گفتند: قسم به خدا! خالد امیر نیست پس صلحش چگونه درست است، ابوعبیده گفت: کوچکترین فرد مسلمانان هم میتواند صلح بکند و صلح او را تجویز کرد.
این روایات از ازدی و بلاذری و واقدی در باره فتح شام بود که خلاصهاش کردیم و با ذکر موارد اختلاف روایات شرح واقعه را طولانیتر ساختیم. و این روایت همانطور که ملاحظه کردی با روایت طبری در ترتیب تاریخی وقایع اختلاف دارد و نیز با آن در مورد کار خالد بن ولید و امارتش بر سپاه و عزل او از این منصب تفاوت دارد.