آنچه که عالم آن روز بدان توجه داشت:
دنیا در آن روز گرفتار مسایل مادی و مشکلات امروزی نبود و بزرگترین هدف انسان در آن روزگار بالابردن سطح معیشت و زندگی نبود. بلکه به اطمینان و آرامش در زندگی و دارایی و آزادی احتیاج داشت. مردم در حرکات و سکناتشان آزاد نبودند، بلکه عقاید و قوانین حاکمه آن روز آنان را چنان مقید ساخته بود که اراده و آزادی آنان را سلب کرده بود. این عقاید و قوانین تنها اصول کلی را که آزادی فرد را در لوای نظام اجتماعی تضمین میکرد تحت تأثیر قرار نداده بود و فقط اجتماع را از ترقی به سوی کمال در سایه افراد آزاد و جمعیتهای آزاد باز نداشته بود، بلکه این قیود حتی با فرد وارد خانه و اطاقش شده و در خواب و بیداری او را عذاب میداد، در نتیجه نشاط و تفکر او را ناقص کرده بود و هرکس با حیله و نیرنگ در صدد حفظ و حراست خود از اذیت و آزار و فرار از حمله و تجاوز زورمندان بود و نیز در پی به دستآوردن روزی از هر طریق و راهی برآمده، تا با توسل به وسعت رزق و فراوانی مال و منال به مقام و جاه جباران و قدرتمندان نایل آید و در هرجا آزادی رشد و فعالیت عقل انسانی نابود شود، ناقوس مرگ و انحطاط آن ملت نواخته میشود و ناتوانی و پیری آرام آرام موجودیت او را به مخاطره میاندازد. آزادی فکری و عقلی همان نیرویی است که از دیرباز به انسان امکان داده است که بنگرد و تأمل کند و بداند و ابتکار به خرج دهد. پیشینیان ما که در جنگلها زندگی کرده و با جانوران در ستیز بودند، وقتی توانستند با جانوران بجنگند و بر آنها پیروز شوند که آزادی غریزی آنان را به اختراع ادوات جنگی برای جنگ با جانوران در عصر حجر و اعصار بعد هدایت کرد.
پس از اینکه انسانهای اولیه در ساحل نیل اقامت گزیده و به کشاورزی آشنایی پیدا کردند و سپس زندگی استقرار و مدنیت را درک کردند، از روی فطرت دریافتند که ناچارند دارای قوانینی باشند که آزادی و امنیت آنان را تضمین کند و ناگزیرنند برای برقراری نظم دارای قوانین ثابتی باشند که اجتماع آن را تصویب نماید و محترم بدارد و فطرت غریزی اجتماعیبودن در انسان آنان را به بزرگداشت این قوانین سوق داده تا جایی که به تصور اینکه خدایانشان آن قوانین را حفظ و حمایت میکردند آنها را مقدس نیز میشمردند. سپس این جماعات اولیه بشری پس از اینکه فکر فرزندانشان از سطح غریزه فطری بالاتر رفت توانستند معانی عدل و آزادی و شرف انسانی را بسنجند.