بازگشت پیروزمندانه اسامه به مدینه:
اسامهسبا سپاه خود پیروزمندانه به مدینه بازگشت. پیروزی تعقبیب دشمنان و واردشدن در سرحدات روم و دیار آنان او را مغرور نکرده بود. برگشت در حالی که کمی سنش به پیروزی او شکوه خاصی میداد. مهاجر و انصاری که قبلاً از فرماندهی او ناراضی بودند با کمال افتخار از دلاوری و اقدام شجاعانه او در آن جنگها گفتگو میکردند و گفته رسول خدا را تکرار میکردند که فرمود: او شایسته امارت است همانگونه که پدرش نیز شایسته این کار بود.
به خاطر هیچکدام از امراء سپاه پیروز، نگذاشت که اسامه را مجبور به تعقیب دشمن کنند. زیرا سیاستی که رسول خدا بر آن رفته و آنچه که در روح مسلمانان نیز نقش بسته بود، منحصر به تأمین سرحدات بین عرب و روم بود، رومیها حتی با خودشان هم در باره جنگ با اعراب به خاطر انتقام یهود یا غیر یهودیانی که با مسلمانان دشمن بودند صحبت نمیکردند. این کاملاً طبیعی بود، زیرا نام امپراطوری روم و قدرتش لرزه بر اندام ملتها میافکند، آنچه که در سالهای اخیر حیات محمدجاز نزاع و کشمکش بین روم و عرب روی داده بود، این قدرت بینظیر را تغییر نداده بود. مگر نه این است که دحیه الکلبی در سال هفتم هجری یعنی سه سال پیش از وفات رسول به سوی هرقل رفت، در حالی که هرقل در اوج قدرت بود و شاهد عظمت و قدرت روم شد! مگر نه این است که یهود در سال هفتم هجری پس از شکست در جنگهای خیبر و فدک و تیماء به سوی فلسطین سرازیر شدند، در حالی که دلهایشان پر از کینه و دشمنی نسبت به محمد جو پیروانش بود و کنکاش میکردند تا روم را علیه مسلمانان برانگیزند تا بر آنان چیره شوند، همانگونه که بر ایرانیان غلبه کردند! بنابراین، چارهای نبود جز اینکه مسلمانان طبق سیاست خودشان به حمایت سرحدات خود از تجاوزات رومیها اکتفا کنند و اسامه بعد از اینکه بر دشمنانش پیروز شد، به مدینه بازگردد تا در کنار ابوبکر و مسلمانان باشد، بدون اینکه جنگ با روم به خاطر او و دیگران بگذرد، بدون اینکه کسی انتظار داشته باشد که این جنگ دوباره دو سال بعد تجدید خواهد شد، ابوبکرسبه حکم حوادث آن را آغاز میکند و جانشینان او آن را به پایان میرسانند و بر چنان امپراطوری عظیمی غلبه میکنند که در طول قرنها مهابتی داشت که پیشانیها در برابرش به زمین سوده میشد و از بیم حمله او تخت پادشاهان به لرزه میافتاد.