سیاست ابوبکرسبرای جداییافکندن بین طی و همپیمانانش:
این قبایل در بزاخه جمع شدند و آشکارا رده و خروج بر سلطان مدینه را اعلام کردند. ابوبکرسآماده شد و تیپها را برای جنگ با آنان مجهز کرد. نامهای به آنان فرستاد، همانگونه که برای دیگران از اهل شبه جزیره فرستاده بود، در آن نامه آنان را به جنگ و کشتار در صورت عدم بازگشت به اسلام تهدید کرده بود. خالد بن ولیدسمأمور طلیحه و سپس مالک بن نویره بود. آیا در رفتن به سوی آنها و جنگ با این قبایل شتاب به خرج داد؟ هرگز! ابوبکرسچنین انتشار داد که شخصاً در رأس سپاهی به سوی خیبر خواهد رفت تا به خالد برسد و او را در قلع و قمع مرتدین یاری دهد. سپس عدی بن حاتم را خواست و به او که زکات خود را به مدینه آورده بود سفارش کرد که به میان قوم خود طی بازگشته و از عواقب شوم رده آنان را بترساند. خالد فوراً به سوی بزاخه نرفت، بلکه به سوی اجا رهسپار شد و چنین وانمود ساخت که به سوی خیبر میرود تا به سپاه خلیفه بپیوندد و سپس هردو سپاه را به سوی بزاخه براند. عدی به میان قوم خود بازگشت و این اخبار را در میان مردم شایع ساخت. عدی با بنی طی گفتگو کرد و از آنان خواست که به اسلام بازگردند و با ابوبکر صف واحدی تشکیل دهند. آنان جواب دادند که ما هیچگاه از (پدر بچه شتر) پیروی نخواهیم کرد و این کنیه (ابوالفصیل) (پدر بچه شتر) را دشمنان ابوبکر به عنوان ریشخند در مقابل کنیه او که (پدر شتر جوان) معنی میدهد به کار میبردند. در اینجا عدی گفت: قومی به سوی شما میآید که زنان شما را بر خود حلال کنند و شما او را فحل بزرگ نام میگذارید، سر و کار شما با اوست.
از عده و عدت سپاهیان اسلام برای آنان چنان صحبت کرد که به کلی مرعوبشان ساخت و بچه شتر را در نظر آنان فحل واقعی جلوه داد. چگونه در باره گفتار عدی شک میکردند، در حالی که ابوبکر عبس و ذبیان و اعوان آنان را هنگامی که سپاهیانش از او دور بوده و در مرزهای روم میجنگیدند شکست داده است! برای چه با ابوبکر بجنگند در حالی که عدی از آنان چیزی نمیخواهد جز اینکه فرایض و تعهدات خود را مانند زمان رسول به انجام برسانند!! آیا صلاح است جان و مال و فرزندان و زنان خود را در معرض شدت و قساوت خالد بن ولید قرار دهند یا اینکه طلیحه را با ابوبکر عوض نمایند!! باهم در این باره گفتگو کردند، دیدند عدی راست میگوید، رأی او صائب است و خیرخواه آنان است. در این اثنا به او روی آورده و گفتند: برو و سپاه را استقبال کن و آن را از ما بازدار تا بدانیم چه کسانی از ما به بزاخه رفتهاند، زیرا اگر ما حالا با طلیحه مخالفت کنیم کسان ما را که به او ملحق شدهاند یا خواهد کشت یا به گروگان میگیرد. عدی از اینکه توانسته بود آنان را اقناع کند، مسرور گشت و با خوشحالی به سنح بازگشت. خالد را دید و به او گفت: ای خالد سه روز به من مهلت بده پانصد مرد جنگی برای تو فراهم میآید که دشمنانت را با آن از پای درخواهی آورد و این برای تو بسی بهتر است از اینکه با آن به جنگ بپردازی و مشغول فیصله کار آنان شوی. بر خالد که نابغه فنون نظامی و جنگ بود واضح بود که جداشدن طی از طلیحه باعث ضعف و سستی او شده و بازوی قدرت او را ناتوان خواهد ساخت!