خالدسبا ام زمل جنگ میکند و او را میکشد:
دو جماعت به هم رسیدند و نائره جنگ گرم شد و جنگ شدت پیدا کرد، ام زمل سوار بر شتر مردانش را تشویق میکرد و آنان را به میدان جنگ میفرستاد و با کمال رشادت و دلاوری و بدون توجه به مرگ کارزار میکردند، به طوری که خانوادههای بسیاری از آنان بالکل نابود و هلاک شدند. خالد که شجاعت این زن را دید صد شتر جایزه گذاشت برای کسی که شتر او را پی کند. سواران مسلمین به سوی او هجوم بردند، در حالی که مردان سخت جنگی و دلاور از او دفاع میکردند و در برابرش میمردند. در اطرافش صد مرد کشته شد قبل از اینکه سواران مسلمین به او برسند. پس از اینکه به او رسیدند شترش را پی کردند و خود او را نیز کشتند و به این ترتیب بر فتنه او غالب آمدند و غایله او را ختم کردند. مردان دلاور او به حق فریفته شجاعت و قدرت و نیروی تحریض او شده بودند. این جماعت جنگجو وقتی که دیدند شتر ام زمل پی شد و خود او نیز کشته شد ارادهشان سست شد و متفرق شدند، چنان فرار کردندکه حتی پشت سر خود را نگاه نکردند، به این نحو آتش ام زمل خاموش شد و مسلمانان بر امر رده شمال شرقی جزیره فایق آمدند. سزاوار نبود که از آن چیزی بماند، سرانشان فرار کردند، سرهایشان برباد رفت و کسی از آنان بر جای نماند.