عمر بن خطابسسخنان ابوقتاده را در نزد خلیفه تأیید میکند:
ابوقتاده پیش عمر رفت و داستان خود را برای او بازگو کرد. عمرسرأی ابوقتاده را تأیید کرد و در سرزنش خالد با او همآواز شد. عمر به نزد ابوبکر رفت در حالی که کار خالد او را کاملاً برانگیخته بود، از ابوبکر خواست که خالد را عزل کند و گفت: شمشیر خالد ظلم به بار آورده، حق این است که آن را به دیگری بدهد. و ابوبکر تا حال عمالش را تغییر نداده بود، لذا پس از اینکه عمر چند بار در این مورد اصرار کرد، گفت: ای عمر، دست بردار، فرض کن خطا کرده، زبانت را از بدگویی خالد بازدار. عمر به این جواب قانع نشد و از تنفیذ رأی خود دست برنداشت. پس از اینکه ابوبکر طاقتش طاق شد، گفت: نه یا عمر! در غلاف نمینهم شمشیری را که خداوند آن را به روی کافران آهیخته است.