شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

معنای فرموده خداوند متعال: ﴿لَيسَ كَمِثلِهِ شَي

معنای فرموده خداوند متعال: ﴿لَيسَ كَمِثلِهِ شَي

شرح عبارت: اهل سنت اتفاق نظر دارند که چیزی همانند خدا نه در ذات، نه در صفات و نه در افعالش نیست. اما لفظ تشبیه در کلام مردم به عنوان لفظی مجمل شده و معنای درستی از آن اراده می‎شود. همانند خدا بودن در ذات، صفات و افعالش مطلبی است که قرآن آن را نفی نموده و عقل برآن دلالت دارد که ویژگی‎های خداوند متعال در هیچ یک از مخلوقات نیست و هیچ یک از مخلوقات در هیچ یک از صفات خدا همانند او نیستند: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ[الشورى: ١١] «چیزی همانند او نیست»، ردّی است بر کسانی که خدا را به مخلوقات تشبیه می‎کنند. و ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١[الشورى: ١١] «و او شنوای بیناست»، ردّی است بر کسانی که صفات خدا را نفی کرده و آن را تعطیل نموده‎اند. پس هر کس صفات خالق را همانند صفات مخلوق قرار دهد، او مشبِّه و باطل‎گرا و ‎مذموم است و هر کس صفات مخلوق را همانند صفات خالق قرار دهد، چنین فردی همانند نصارا در کفرشان است.

نفی کنندگان و تعطیل کنندگان صفات خدا بر این باورند که هیج صفتی برای خدا ثابت نمی‌شود. پس گفته نمی‌شود خداوند، قدرت، علم و حیات دارد؛ چون انسان متصف به این صفات است. لازمه این قول این است که به خدا گفته نمی‎شود: حی (زنده)، علیم (دانا) و قدیر (توانا)، چون انسان این نام‎ها را دارد. همچنین است دیگر صفات از قبیل کلام و سمع و بصر و رؤیت و امثال آنها.

آنان با اهل سنت هم رأی‎اند که خدا، موجود و دانا و توانا و زنده است و به مخلوق گفته می‎شود: موجود زنده دانای توانا. و گفته نمی‎شود: این تشبیه است و باید آن را نفی کرد. این چیزی است که قرآن و سنت و عقل صریح بر آن دلالت دارند و هیچ عاقلی مخالف آن نیست، چون خداوند خودش را با نام‎هایی نامگذاری کرده و برخی از بندگانش را با آن نام‎ها نامگذاری نموده است. همچنین نام‎هایی را برای صفاتش انتخاب نموده و برخی از آن نام‎ها را برای صفات مخلوقاتش انتخاب کرده است اما این مسمّی همانند آن مسمّی نیست. پس خداوند خودش را حی(زنده)، علیم (دانا)، قدیر (توانا)، رؤوف (مهربان)، رحیم (مهرورز)، عزیز (شکست ناپذیر)، حکیم (با حکمت)، سمیع (شنوا)، بصیر (بینا)، ملک (فرمانروا)، مؤمن (ایمن بخش یا تصدیق کننده)، جبار (قدرت مدار)، متکبر (باکبریا) نام نهاده و این نام‎ها را به برخی از بندگانش نسبت داده است؛ مثلاً می‎فرماید: ﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ[الأنعام: ٩٥ و الروم: ١٩] «زنده را از مرده بر می‎آورد». ﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ٢٨[الذاريات: ٢٨] «و او را به [تولد] پسری دانا مژده دادند». ﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ١٠١[الصافات: ١٠١] «پس پسری بردبار را به او مژده دادیم». ﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ١٢٨] «نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است». ﴿فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا٢[الإنسان: ٢] «پس وی را شنوا و بینا گردانیدیم». ﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ[يوسف: ٥١] «زن عزیز گفت». ﴿وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ[الكهف: ٧٩] «و پشت سرشان پادشاهی بود». ﴿أَفَمَن كَانَ مُؤۡمِنٗا[السجدة: ١٨] «پس آیا کسی که ایمان دارد...» ﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ٣٥[غافر: ٣٥] «این گونه خدا بر دل هر متکبر زورگویی مُهر می‎نهد». و معلوم است که زنده بودن و دانا بودن و عزیز بودن خداوند متعال همانند زنده بودن و دانا بودن و عزیز بودن مخلوقات نیست. سایر اسماء هم به همین صورت است. خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ[البقرة: ٢٥٥] «و به چیزی از علم او راه نمی‎یابند». ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ[النساء: ١٦٦] «آن را به علم خویش نازل کرده است». ﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ[فاطر: ١١] «و هیچ زنی باردار نمی‎شود و بار نمی‎نهد مگر با علم او». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨[الذاريات: ٥٨] «همانا خداوند، همو روزی‎رسان و صاحب قدرتی استوار است». ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ[فصلت: ١٥] «آیا ندانسته‎اند، آن خدایی که خلقشان کرده، از ایشان نیرومندتر است؟».

از جابر  س روایت شده گوید: رسول خدا  ج استخاره را در همه کارها به ما یاد می‎داد همان طور که سوره‎ای از قرآن را به ما یاد می‎داد. آن حضرت می‎فرمود: «إذا هَمَّ أحَدکم بِالأمرِ، فَليَرکع رَکعتينِ مِن غَيرِ الفريضَةِ، ثُمَّ ليقُل: اللهم إنِّی أَستَخيرُكَ بِعِلمكَ، وأَستَقدِرُكَ بِقُدرتِكَ، وأَسألَكَ مِن فَضلِكَ العظيم، فَإنَّكَ تَقدِرُ ولَاأَقدِرُ، وتَعلَمُ ولَا أَعلَمُ وأنتَ عَلَّامُ الغُيوبِ، اللهم إِن کُنتَ تَعلَمُ أنَّ هَذا الأمرَ خَيرٌ لي في ديني ومَعاشي وعَاقِبةِ أَمري- أوقَالَ: عَاجِلِ أمریِ وآجِلِهِ- فَاقدُرهُ لی، ويَسِّرهُ لي، ثُمَّ بَارِك لي فيهِ، وإن کُنتَ تَعلَمُ أنَّ هَذَا الأمرَ شَرٌّ لي في ديني ومَعَاشی وعَاقِبَةِ أمري- وقَالَ: عَاجِلِ أمری وآجِلِهِ- فَاصرِفهُ عنِّي، واصرِفني عَنهُ، واقدُر لي الخيرَ حَيثُ کَانَ، ثُمَّ رَضّنی بِهِ[١٠٨] قَالَ: ويُسَمّی حَاجَتَهُ»[١٠٩] «هرگاه یکی از شما قصد انجام کاری را داشت دو رکعت نماز غیرفرض بخواند سپس در پایان نماز بگوید: خدایا! من به وسیله‌ی علمت از تو طلب خیر می‎نمایم و به وسیله قدرتت از تو طلب توانایی می‎نمایم و لطف و بخشش عظیم تو را می‎خواهم، زیرا به راستی تو می‎توانی و من نمی‎توانم، و تو می‎دانی و من نمی‎دانم، و تو داننده غیب‎ها و امور پنهانی. پروردگارا! اگر می‎دانی که این کار در دین و زندگانی و عاقبتم- یا فرمود: اول و پایان کارم- برایم خیر است، پس آن را برایم مقدر و آسان ‎گردان سپس آن را برایم مبارک گردان و اگر می‎دانی که این کار در دین و زندگانی و عاقبتم- یا فرمود: اول و پایان کارم- برایم شر است، پس آن را از من و مرا از آن دور گردان و خیر را هر جا باشد برایم مقدر گردان، سپس مرا بدان راضی گردان. پیامبر  ج فرمود:آنگاه حاجت و نیاز خود را نام ببرد».

در روایت عمار بن یاسر این دعا را می‎خواندند: «اللهم بِعِلمِكَ الغَيبَ، وقُدرَتِكَ عَلی الخَلقِ، أحينی مَا کَانَتِ الحَيَاةُ خَيراً لي، وتَوفَّنی إذا کَانَتِ الَوفَاةُ خَيراً لی، اللهم إني أسألكَ خَشيَتَكَ في الغَيبِ والشَّهادَةِ، وأسألُكَ کَلَمةَ الحَقِّ في الغَضَبِ والرِّضا، وأسألُكَ القصَدَ في الغني والفقَرِ، وأسالُكَ نَعيماً لَايَنفدُ، وقُرَّة عَينٍ لا تنقَطِعُ، وأسالُكَ الرِّضی بَعدَ القَضَاء، وأسألُكَ بَردَ العَيشِ بَعدَ المَوتِ، وأسألكَ لَذَّةَ النَّظرِ إلی وَجهِكَ الکريم والشَّوقَ إلی لِقائِكَ، في غَيرِ ضَرَّاءَ مُضَرَّةٍ، ولا فِتنَةٍ مُضِلَّةٍ، اللهم زَيّنَّا بِزينَةِ الإيمانِ واجعلنا هُداةً مُهتَدينَ»[١١٠] «خدایا، با علم غیبت و قدرت و توانایی‎ات بر مخلوقات، اگر حیات و زندگی در این دنیا برای من بهتر است، مرا زنده نگه‎دار و اگر مرگ برای من بهتر است، مرا بمیران. خدایا! من ترس همراه با خشوع از تو را در پنهان و آشکار و سخن حق در حالت خشم و آرامی را از تو می‎خواهم. از تو می‎خواهم که در بی‎نیازی و نیازمندی همیشه رو به درگاه تو آورم. و نعمتی را که تمام نمی‎شود و چشم روشنی‎ای که منقطع نمی‎شود از تو می‎خواهم. رضایت و خوشنودی پس از قضا، و زندگی دلنشین پس از مرگ را از تو می‎خواهم. و لذت نگاه کردن به چهره ارجمندت و اشتیاق به دیدارت بدون هیچ مصیبت زیان آور و بلای گمراه کننده را از تو می‎خواهم. پرودرگارا! ما را به زینت ایمان مزین گردان و ما را از زمره هدایت کنندگان هدایت یافته قرار ده».

[١٠٨]- در روایت دیگری «أرضنی» آمده، یعنی مرا به آن راضی گردان. در بعضی از طرق روایت ابن مسعود در نزد طبرانی در کتاب «المعجم الأوسط» «ورَضِّنی بقضائك» آمده یعنی مرا به قضای خود راضی گردان در روایت ابوایوب آمده است: «ورضنّی بقدرك» «مرا به تقدیر خود راضی گردان». حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» ج١١ ص١٨٧ می‎گوید: راز این گفته در این است که دلش وابسته به آن نماند که در نتیجه خیالش راحت نباشد. رضا، به معنای آرامش درون به قضا و تقدیر خداوند است.

[١٠٩]- بخاری به شماره‎های ١١٦٢، ٦٣٨٢ و ٧٣٩٠؛ نسائی در «سنن الکبری»؛ ترمذی در سنن خود به شماره ٤٨٠؛ ابوداود به شماره ١٥٣٨؛ ابن ماجه به شماره ١٣٧٣؛ بخاری در «الأدب المفرد» به شماره ٧٠٣ ابن ابی شیبه در «المصنف»، ج١٠، ص٢٨٥؛ و بغوی به شماره ١٠١٦ آن را روایت کرده‎اند. طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره‎های ١٠٠١٢، ١٠٠٥٢ و ١٠٤٢١ و در «المعجم الأوسط» ٩٧ «مجمع البحرین»، و در «المعجم الصغیر»، ج١، ص١٩٠ آن را از طریق روایت ابن مسعود به طور مرفوع آورده و ابن حبان به شماره ٢٤٢٩ آن را صحیح دانسته است. عبدالرزاق به شماره ٢٠٢١٠؛ ابن ابی شیبه، ج١٠، ص٢٨٥ به طور موقوف بر ابن مسعود آن را روایت کرده‎اند. در همین باب احمد در مسند خود، ج٥، ص٤٢٣ از طریق ابوایوب روایتی را آورده، و ابن حبان به شماره ٦٨٥ در کتاب «الموارد» و حاکم در «المستدرک» ج١ ص٣١٤ آن را صحیح دانسته‎اند و ذهبی با آن موافقت نموده است. همچنین در همین باب طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره ١١٤٧٧ روایتی را از طریق ابن عُمر و ابن عباس آورده است اما در سند آن، عبدالله بن هانیء، وجود دارد که متهم است. در همین باب ابن حبان به شماره ٦٨٦ روایتی را از طریق ابوسعید خدری، و به شماره ٦٨٧ روایتی را از طریق ابوهریره آورده است. در هیچ یک از این روایات بجز روایت جابر نماز ذکر نشده فقط در روایت ابوایوب آمده است: «اکتم الخطبة و توضأ فأحسن الوضوء، ثم صل ما کتب الله بك»: «گفتار و دعایت را آهسته بگو و وضوی کاملی بگیر، سپس نمازی را که خداوند بر تو فرض نموده، بخوان». و نگا: «مجمع الزوائد»، ٢/٢٨٠-٢٨١؛ و «فتح الباری»، ١١/١٨٤.

[١١٠]- نسائی در سنن خود، در مبحث «في السهو»، باب «نوع آخر من الدعاء»، ج٣، ص٥٤-٥٥ از طریق روایت حماد آن را آورده است. حماد گوید: عطاء بن سائب از پدرش به ما خبر داد که وی گفت: عمار بن یاسر برای ما امامت نماز نمود و خیلی مختصر و کوتاه آن را خواند. برخی از حاضرین گفتند: نماز را خیلی مختصر و کوتاه خواندی. عمار گفت: اما با این وجود در این نماز دعاهایی را خواندم که از رسول خدا شنیدم... اسناد این روایت صحیح است. حماد، پسر زید است که از عطاء حدیث شنیده است. حاکم در «المستدرک»، ج١، ص٥٢٤ این روایت را صحیح دانسته و ذهبی هم با آن موافقت نموده است. ابن ابی عاصم به شماره‎های ١٢٩ و ٤٢٥ ابن منده در کتاب «الرد علی الجهمیه» به شماره ٨٦؛ عثمان دارمی در کتاب «الرد علی الجهمیه» ص٤٠؛ و لالکائی در کتاب «السنة» به شماره ٨٤٥ از طرقی از حماد آن را روایت کرده‎اند. احمد در مسند خود، ج٤ ص٢٦٤؛ و ابن ابی عاصم به شماره‎های ١٢٨و ٣٧٨ از طریق دیگری از عمار آن را آورده‎اند.