بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عموم جن و انس است
شرح عبارت: دلیل برای اینکه پیامبر ج به سوی همه جنها مبعوث شده، آیات زیر است:
- خداوند متعال از زبان جنها میفرماید: ﴿يَٰقَوۡمَنَآ أَجِيبُواْ دَاعِيَ ٱللَّهِ﴾[الأحقاف: ٣١] «ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید... ».
- همچنین سوره جن دلالت میکند بر اینکه پیامبر ج به سوی آنها نیز فرستاده شده است. مقاتل گوید: خدا پیش از پیامبر ج رسولی را به سوی جن و انس مبعوث نکرد. این قول، قولی نا درست و بعید است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ﴾[الأنعام: ١٣٠] «ای گروه جنّ و انس! مگر رسولانی از خودتان به سوی شما نیامدند...». و رسولان فقط از میان انسانهاست و از میان جنها رسول نیست. مجاهد و دیگران از میان مفسران گذشته و حال چنین گفتهاند. ابن عباس ب میگوید: رسولان از میان بنی آدم هستند و از میان جنها انذر کنندهها هستند و ظاهر آیه ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ﴾[الأحقاف: ٣٠][٢٦٠] که حکایت از جن هاست دلالت میکند بر اینکه موسی به سوی آنها هم فرستاده شده است.
ابن جریر از ضحاک بن مزاحم[٢٦١] نقل کرده که او گمان کرده که در میان جنها رسولان بوده، و برای اثبات نظر خود به این آیه استدلال کرده است. در استدلال به این آیه، ایرادی وارد هست، چون آیه احتمال آن را دارد و صریح نیست. این آیه همانند این فرموده خداوند است: ﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢﴾[الرحمن: ٢٢] «از آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون میآید». ولی مراد این است که از یکی از آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون میآید[٢٦٢].
اما دلیل اینکه پیامبر ج به سوی همه آفریدهها مبعوث شده است، آیات زیر است:
- ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾[سبأ: ٢٨] «و ما تو را نفرستادیم جز بشارتگر و هشداردهنده برای همه مردم...».
- ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾[الأعراف: ١٥٨] «بگو:ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم...».
- ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ﴾[الأنعام: ١٩] «واین قرآن به من وحی شده است که شما و هر کس را که[این پیام] به او برسد بدان هشدار دهم».
- ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٧٩﴾[النساء: ٧٩] «و تو را به عنوان پیامبر برای مردم فرستادیم، و این بس که خداوند گواه است».
- ﴿أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ﴾[يونس: ٢] «آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که:مردم را بترسان و مؤمنان را بشارت ده که نزد پروردگارشان پایگاهی رفیع دارند؟».
- ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا١﴾[الفرقان: ١] «پاینده است آن [خدایی] که بر بنده خود[کتاب] جدا کننده حق و باطل را نازل کرد تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد».
- ﴿وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّيِّۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ﴾[آل عمران: ٢٠] «و به اهل کتاب و درس ناخواندگان [مشرک] بگو: آیا شما [نیز] تسلیم شدید پس اگر تسلیم شدند، قطعاً هدایت یافتهاند، و اگر روی برتافتند تنها رساندن پیام بر عهده توست».
و پیامبر ج میفرمایند: «أُعطيتُ خَمساً لَم يعطَهُنَّ أحُدٌ مِنَ الأنبياءِ قَبلي: نُصِرتُ بِالرُّعبِ مَسيرة شهر، و جُعِلَت لیَ الأرضُ مَسجِداً و طَهُوراً، فأيمَا رَجُلٍ مِن أُمَّتي أدرَکَتهُ الصَلاةُ فَليصَلِّ. وأُحِلَّت لِیَ الغَنائمُ، و لَم تَحِلَّ لِأحَدً قَبلي، وأُعطيتُ الشَّفَاعَةُ، وکَانَ النَّبیُّ يبعَثُ إلی قَومِهِ [خَاصَّةً] وبُعِثتُ إلیَ النِّاسِ عامَّةً»: «به من پنج چیز داده شده که به هیچ یک از پیامبران پیش از من داده نشد: به اندازه مسیر یک ماه با رعب و ترس یاری شده ام؛ زمین برای من جای سجده و پاکی قرار داده شد. پس هر کس از امت من نماز را دریافت، آن را بخواند؛ غنایم برای من حلال شد و برای هیچ یک (از پیامبران) پیش از من حلال نشد؛ به من (اجازه) شفاعت داده شد؛ و پیامبر تنها برای قوم خود مبعوث میشد ولی من برای همه انسانها مبعوث شدهام». بخاری و مسلم در «صحیحین» آن را روایت کردهاند[٢٦٣].
در جای دیگر آن حضرت فرمودند: «لاَ يسمَعُ بي رَجُلٌ مِن هذِهِ الأمَّةِ يهوُدیٌّ ولا نَصراني، ثم لَا يؤمِنُ بي إلَّا دَخَلَ الَّنَارَ» «هیچ کس از این امت اعم از یهودی و نصرانی (پیام مرا) نمیشنود و سپس به ایمان نمیآورد مگر اینکه داخل دوزخ میگردد» و مسلم آن را روایت کرده است[٢٦٤].
اینکه پیامبر ج به سوی همه انسانها مبعوث شده، از دین اسلام به طور ضروری و بدیهی معلوم است.
و اینکه بعضی از نصرانیها میگویند که پیامبر ج تنها به سوی قوم عرب فرستاده شده، پیداست که چنین گفتهای باطل و بیاساس است؛ چون اگر آنان رسالت محمد ج را تصدیق بکنند، ملزم میشوند که تمامی آنچه که پیامبر ج بدانها خبر داده تصدیق کنند. و گفته شده که پیامبر ج به سوی همه انسانها فرستاده شده و رسول هم دروغ نمیگوید، پس لازم است که حتماً و ناچاراً او را تصدیق کنند. خداوند پیامبرانش را فرستاده و کتابهای خود را در تمامی نقاط زمین به سوی کسری و قیصر و نجاشی و مقوقس و سایر پادشاهان مناطق پخش کرد و آنان را به سوی اسلام دعوت میکرد[٢٦٥].
اختلاف نظر متخصصان ادبیات عرب در خصوص اعراب کلمه «کافّة»:
عبارت «و کافَّةِ الوری». در مجرور بودن[٢٦٦] لفظ «کافّة» ایرادی وارد است؛ زیرا علما میگویند: لفظ «کافّة» در کلام عرب تنها به صورت «حال» استعمال میشود و در خصوص اعراب آن در آیه «ومَا أرسَلنَاكَ إلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ» سه قول دارند:
اوّل- حال است برای «کاف» که به لفظ «أرسلناك» متصل شده است. «کافّة» اسم فاعل است و «تاء» آن برای مبالغه است. یعنی «إلّا کافّاً لِلنِاسِ عن الباطل». بعضی میگویند: «کافّة» مصدر «کفّ» است یعنی «کافّة» به معنی «کفّ» است. یعنی «إلّا [أن] تَکُفّ الناس کفّاً» «مگر اینکه مردم را (از کارهای بد) باز داری». و آمدن مصدر به عنوان حال، زیاد پیش میآید.
دوّم- لفظ «کافّة» حال است برای لفظ «الناس». و به این رأی اعتراض وارد شده که حالِ کلمهای که مجرور است بر صاحب حال مقدم نمیشود. در جواب این اعتراض گفته شده که چنین امری از عرب زیاد آمده است و باید قبول شود. ابن مالک[٢٦٧] / این رأی را اختیار کرده است. که در این صورت آیه چنین است: «ومَا أرسَلنَاكَ إلَّا لِلنَّاسِ کَافَّةً»[٢٦٨] «و تو را نفرستادیم مگر برای همه مردم».
سوّم- لفظ «کافّة» صفت است برای مصدری محذوف؛ یعنی«إرسالةً کافةً». این رأی مورد اعتراض قرار گرفته به اینکه لفظ «کافّة» فقط به صورت حال استعمال شده است.
راجع به عبارت «بالحق والهدی وبالنور والضياء» باید گفت که اینها اوصافی است که از دین و شریعت آمده و با براهین و دلایل آشکاری از قرآن و سایر ادله، تأیید شده است «الضياء» از «نور» کاملتر است؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ ٱلشَّمۡسَ ضِيَآءٗ وَٱلۡقَمَرَ نُورٗا﴾[يونس: ٥] «اوست کسی که خورشید را درخشان و ماه را تابان کرد...».
[٢٦٠]- «ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده...».
[٢٦١]- او ابوقاسم ضحاک بن مزاحم هلالی، صاحب تفسیر و متوفای سال ١٠٢ هـ.ق میباشد. امام ذهبی دربارهاش میگوید: او از علمای بزرگ و متبحر بود. در حدیث زیاد متبحر و ماهر نبود، و صدوق بود. ابن عباس را ندیده و فقط سعید بن جبیر را دیده و تفسیر را از او یاد گرفت. شرح حالش در «سیر أعلام النبلاء»، ج٤ صفحات ٥٩٨-٦٠٠ آمده است.
[٢٦٢]- این جواب را حافظ ابن کثیر در تفسیر خود، ج٣ ص٣٣٣ آورده است. و این همان جوابی است که ابن جریر در تفسیر خود ج ١٢ ص ١٣٠ عین آن را ذکر کرده، و در کتاب «معانی القرآن»، ج١ ص٣٥٤ این جواب از فراء نقل شده است. عین عبارتش این است: «کسی میگوید: رسولان فقط از میان انس است، پس چگونه به انس و جن میگوید: «مِنکُم». در جواب گفته میشود: این همانند این آیه است ﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩﴾[الرحمن: ١٩] «دو دریای [تلخ و شیرین] را که با هم مجاورند روان ساخت [ولی یکدیگر را تغییر نمیدهند]» سپس فرمود: ﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢﴾[الرحمن: ٢٢] «از آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون میآید». و معلوم است که لؤلؤ و مرجان از آب شور بیرون میآید نه از آب شیرین مانند آن است که بگویی: لؤلؤ و مرجان از بعضی از آن دو یا از یکی از آن دو بیرون میآید.
[٢٦٣]- بخاری به شمارههای: ٤٣٨،٣٣٥و٣١٢٢؛ مسلم به شماره: ٥٢١؛ نسائی در سنن خود، ج ١ صفحات ٢٠٩-٢١١؛ و دارمی در سنن خود، ج ١ صص ٣٢٢-٣٢٣ از طریق روایت جابر س آن را آوردهاند. در همین باب، مسلم به شماره: ٥٢٣؛ احمد در مسند خود، ج٢ ص ٤١٢؛ ترمذی به شماره: ١٥٥٣؛ و ابوعوانه، ج١ص٣٩٥ آن را از طریق روایت ابوهریره با این لفظ آوردهاند: «فُضّلتُ عَلیَ الأنبياءِ بِسِتٍّ: أعطيتُ جوامِع الکلم، ونُصِرتُ بالرُعبِ، وأُحِلَّت لي الغَنائمُ، وجُعِلَت لِی الأرضُ طهوراً ومسجداً، وأُرسلتُ إلی الخلقِ کافَّةً، و خُتِمَ بیَ النَّبييُونَ» «با شش چیز بر پیامبران دیگر برتری یافتم: جوامع سخنان به من داده شد؛ با ترس یاری شده ام؛غنائم برایم حلال گشته؛ زمین برایم پاکی و محل سجده قرار داده شده؛ به سوی همه مخلوقات فرستاده شده ام؛ و پیامبران با (آمدن) من خاتمه یاقتند». و احمد در مسند خود ج٥ صفحات ١٤٥،١٤٨و١٦١؛ و دارمی در سنن خود، ج٢ ص٢٢٤ روایتی را از طریق ابوذر در همین باب آوردهاند، که سند آن، صحیح است.همچنین احمد روایتی را در این زمینه از طریق عبدالله بن عمرو آورده، که سندش حسن است. به شرح حدیث در «فتح الباری»،٤٣٦.١-٤٣٤٠ مراجعه کنید.
[٢٦٤]- صحیح مسلم،شماره ١٥٣از طریق روایت ابوهریره که رسول خدا ج فرمودند: «والذي نفسُ محمّدٍ بيدِهِ لا يَسمَعُ بي أحدٌ مِن هذِهِ الأمة يهودیٌ ولا نَصرانیٌ ثمَّ يَمُوتُ، ولَم يؤمِن بالذي أرسلت بِهِ إلَّا کانَ مِن أصحابِ النَّار» «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، هیچ کس از این امت چه یهودی باشد چه مسیحی (پیام مرا) نمیشنود و سپس بمیرد و به پیام و رسالتی که آوردهام ایمان نیاورد، مگر اینکه از دوزخیان است». ابن منده در «الإیمان» به شماره: ٤٠١؛ و در «التوحید» ٤٤/١ نسخه ظاهری آن را روایت کرده است.
[٢٦٥]- به کتاب «الجواب الصحیح» اثر شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج٢ صفحات٣٨-٤٢ مراجعه کنید.
[٢٦٦]-در چهار نسخه اصلی به جای کلمه «جرّ» کلمه «خبر» آمده است. شارح قاموس از شارح اللباب نقل کرده که لفظ«کافّة» به صورت مجرور استعمال شده است و برای آن به گفته عمر بن خطاب س استدلال کرده که گفت: «علی کافّة بيت مال المسلمين». شارح «اللباب» از بلیغان است. «شمنی» در حواشی مغنی آن را نقل کرده است. و شیخ ابراهیم کورانی در شرح عقیده استادش میگوید: هر کس از نحویین گفته که: لفظ «کافّة» تنها به صورت منصوب میآید، حکمش ناشی از استقرای ناقص است. شیخ ما (یعنی شیخ شارح) گفته است: گویم: اگر چیزی از آنچه که علما ذکرش کردهاند، ثابت شود، اشکال و ایرادی ندارد، چون ظاهراً لفظ «کافّة» به صورت منصوب خیلی کم استعمال میشود و اکثراً بر اساس آنچه که ابن هشام و حریری و مصنف گفتهاند، استعمال میشود .
[٢٦٧]- او امام علوم عربی، علامه جمال الدین محمد بن عبدالله بن مالک طائی جیانی شافعی مذهب، صاحب تألیفات مفیدی است. به سال ٦٠٠ هـ.ق متولد شد. در دمشق علوم عربی را یاد گرفت و در حلب برای تعلیم علوم عربی سکونت گزید. وی تمام تلاشش را جهت محکم کردن زبان عربی صرف کرد تا به هدفش رسید و علمای گذشته را تربیت نمود. کسانی که شرح حالش نوشتهاند، او را به دین استوار و تقوای راسخ و خوش آوازگی و کمال عقل توصیف نمودهاند. به سال٦٧٢ ه.ق وفات یافت. شرح حالش در «الطبقات الشافعیة»، ج٨ صص٦٧-٦٨؛ «الوافی» ج٣ص٣٥٩؛ و «فوات الوفیات»، ج٣ص٤٠٧ آمده است.
[٢٦٨]- آلوسی در تفسیر این آیه، ج٢٢ص١٤١ میگوید: «آنچه به ذهن انسان میرسد این است که لفظ «کافّة» حال «الناس» است که همراه «إلّا» به خاطر اهتمام و توجه بدان، بر لفظ «الناس» مقدم شده است، همان گونه که ابن عطیه میگوید. اصل آن از «کف» به معنای «منع» است .«عموم» از آن اراده شده و این معنا مشهور گشته تا جایی که به طور کلی از معنای «منع» چشم پوشی شده است، پس «جاؤوا الناس کافّة» به معنای «جاؤوا الناس جميعاً» است؛ یعنی: «مردم همگی آمدند». برای اعراب لفظ «کافّة» به موارد زیر اشاره کرده است:
- به روایتی که ابن ابی شیبه و ابن منذر از مجاهد نقل کردهاند که مجاهد گفته: یعنی«إلی الناس جميعاً».
- روایتی که ابن ابی حاتم از محمد بن کعب نقل کرده که او گفته: «للناس کافّةً».
- روایتی که عبد بن حمید و ابن جریر و ابن ابی حاتم از قتاده روایت کردهاند که قتاده در تفسیر آیه فوق گفته است: «خداوند متعال، محمد ج را به سوی قوم عرب و عجم و سایر امتها فرستاده است». که در این صورت لفظ «کافّة» حال است و بر صاحب حال «الناس» که به وسیله حرف جر، مجرور شده مقدم است. ابوعلی و ابن کیسان و ابن برهان و رضی و ابن مالک بر خلاف بسیاری از نحویها این رأی را اختیار کردهاند. ابن مالک گفته است:
وسبقَ حالٍ ما بحرفٍ جُرَّ قد
أبوا ولا أمنَعُهُ فقد وَرَد
«مقدم بودن حال بر صاحب حالی که به وسیله حرف جر مجرور شده،علمای نحو منعش کردهاند اما من آن را منع نمیکنم و این امر در کلام عرب وارد شده است».
همچنین ابوحیان این رأی اخیر را اختیار کرده و در کتاب «البحر المحیط»، ج٧ص٢٨١ پس از آنکه جایز بودن آن از افراد مذکور بجز «رضی» نقل کرده، گفته است: «و این رأی، درست است».