تفاوت منازل ارواح در برزخ
خلاصه ادله اقوال فوق این است که ارواح در برزخ، تفاوت خیلی زیادی با هم دارند.
از جمله منازل ارواح در برزخ این است که ارواحی در مقام بالای بالا در ملأ اعلی میباشند. این ارواح پیامبران ÷ است که منازل آنها با هم متفاوت است.
ارواحی در شکلهای پرنده سبز رنگ است که هرگاه خواست در بهشت به سیر و سیاحت میپردازد. این ارواح برخی از شهدا نه همهشان است. بلکه برخی از شهدا هستند که روحشان از داخل شدن به بهشت به خاطر قرضی که دارند منع شدهاند همچنان که در «المسند» از محمدبن عبدالله بن جحش آمده است که مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسول خدا، اگر در راه خدا کشته شوم، جای من کجاست؟ فرمود: «بهشت». وقتی آن مرد پشت کرد، پیامبر ج فرمود: «إلاّ الدين، سارّني به جبريل آنفاً»[١٠٠١] «مگر اینکه بدهکار/ مقروض باشی، هماکنون جبرئیل این خبر را برای من آورد».
برخی از ارواح بر درِ بهشت، حبس شدهاند همچنان که در حدیثی آمده که رسول خدا ج در آن حدیث فرمودند: «رأيت صاحبکم محبوساً علی باب الجنة»[١٠٠٢] «رفیق شما را دیدم که بر در بهشت حبس شده است».
برخی از ارواح در قبر صاحبانشان، و برخی در زمین حبس شدهاند. برخی از ارواح در تنور زناکاران، و برخی در رودخانه خون هستند که در آن شنا میکنند و به وسیله سنگها پوشانده میشوند. سنت تمامی اینها را تأیید میکند[١٠٠٣].
اما حیاتی که مختص به شهید است و شهید به وسیله این حیات از دیگران متمایز و جدا میشود، آن است که در این آیات آمده است:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩﴾[آل عمران: ١٦٩]
«و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند».
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤﴾[البقرة: ١٥٤]
«و به کشتگان راه خدا مرده نگویید، بلکه زندهاند ولی شما درک نمیکنید».
پس حیات شهید، این است که خداوند متعال ارواح شهدا را در شکمهای پرندگان سبزرنگ قرار داده، همچنان که در روایت عبدالله بن عباس ب است که او گوید: رسول خدا ج فرمود: «لمّا أصيب إخوانکم ـ يعني يوم أحد ـ جعل الله أرواحهم في أجواف طير خضر ترد أنهار الجنة، وتأکل من ثمارها، وتأوی إلی قناديل من ذهب مذلّلة[١٠٠٤] في ظلّ العرش ...» «وقتی برادرانتان در روز احد شهید شدند، خداوند ارواح آنان را در شکمهای پرندگان سبزرنگ قرار داد که در کنار رودخانههای بهشت رفت و آمد میکنند و از میوههای بهشت میخورند و به سوی چراغهای طلا که در سایه عرش آویزان شدهاند، پناه میبرند».
امام احمد و ابوداود آن را روایت کردهاند[١٠٠٥]. و مسلم معنای این حدیث را در روایت ابن مسعود روایت کرده است.
چون آنان وقتی بدنهای خود را به خاطر خدا بخشیدند تا دشمنان خدا آنها را از بین ببرند، خداوند به جای آن بدنها، بدنهای بهتری از آن را در عالم برزخ عوض آنها میدهد که تا روز قیامت در آن بدنها باشند و برخوردار بودن آنها به واسطه آن بدنها کاملتر از برخوردار بودن روح مجرد و تنها از آن بدنها میباشد.
به همین خاطر روح مؤمن در صورت پرنده یا همانند پرنده است و روح شهید در شکم پرنده میباشد. در لفظ دو حدیث تأمل کن. در «الموطأ» آمده است که کعب بن مالک روایت میکرد که رسول خدا ج فرمود: «إنّ نسَمة المؤمن طائر يعلق في شجر الجنّة، حتی يرجعه الله إلی جسده يوم يبعثه»[١٠٠٦] «همانا روح انسان مؤمن پرندهای است که به درخت بهشت آویزان است تا اینکه خداوند در روز رستاخیز آن را به جسدش برمیگرداند».
عبارت: «نسمة المؤمن» شامل شهید و غیرشهید است، پس شهید به این عبارت تخصیص داده شده که پیامبر ج فرمود: «هي في جوف طير خضر» «روح شهید در شکم پرنده سبزرنگ است». معلوم است که وقتی روح شهید در شکم پرنده است، پرنده بودن روح بر آن صدق میکند. پس با این اعتبار روح شهید در عموم حدیث دیگر داخل میشود. پس بهره آنان از نعمتها در برزخ، کاملتر از بهره دیگر مردگانی است که در جنگ زخمی شدهاند و در خانههای خود میمیرند هرچند کسی که در جنگ زخمی میشود و در خانه خود میمیرد، از بسیاری از مردگان درجه والاتری دارد[١٠٠٧]. چون او نعمتهای اختصاصی دارد که کسانی که از او پایینترند، از آن نعمتها برخوردار نیستند.
و خداوند بر زمین حرام کرده که جسم پیامبران را بخورد، همچنان که در «السنن»[١٠٠٨] روایت شده است. اما راجع به شهدا باید گفت که پس از مدتی از دفن آنان، از برخی از آنان مشاهده شده که جسدشان همچنان باقی مانده و تغییر نکرده است[١٠٠٩]. پس احتمال دارد که جسدشان همچنان در قبر تا روز رستاخیز باقی بماند و احتمال هم دارد که در طولانی مدت، جسدشان پوسیده شود. گویی هرچه شهادت، کاملتر و شهید، برتر باشد، بقای جسدش طولانیتر باشد.
***
قوله: «ونؤمن بالبعث وجزاء الأعمال يوم القيامة والعرض والحساب، وقراءة الکتاب، والثواب، والعقاب، والصراط والميزان».
ترجمه: «به زنده شدن و جزای اعمال در روز قیامت و حضور در میدان محشر و محاسبه اعمال و خواندن نامه اعمال و پاداش و عقاب و پل صراط و ترازو ایمان داریم».
[١٠٠١]- احمد در مسند خود، ٤/٣٥٠؛ نسائی، ٧/٣١٤-٣١٥؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ١٩ به شمارههای: ٥٥٦، ٥٥٧، ٥٥٨، ٥٥٩ و ٥٦٠ از چندین طریق از ابوکثیر برده آزاد شده محمدبن عبدالله بن جحش، از محمدبن عبدالله آن را روایت کردهاند. ابوکثیر کسی است که جمعی از راویان، از او حدیث را روایت کردهاند و گفته میشود: او صحابی بوده است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «التقریب» او را ثقه دانسته است، پس این حدیث صحیح است. محمدبن عبدالله از زمره صحابه محسوب میشود. او برادرزاده مادر مؤمنان، زینب بنت جحش میباشد و مادرش، فاطمه بنت ابی حبیش صحابی بوده است و او (فاطمه، مادرش) کسی است که راجع به استحاضه از رسول خدا ج سؤال کرد. احمد در «المسند»، ٤/١٣٩ و ٣٥٠ از طریق محمدبن عمرو، از ابوکثیر، از محمدبن عبدالله بن جحش، از پدرش عبدالله بن جحش آن را روایت کرده است.
[١٠٠٢]- احمد در مسند خود، ٤/١٣٦ و ٥/٧؛ ابن ماجه به شماره ٢٤٣٣؛ ابن سعد در «الطبقات»، ٧/٥٧؛ ابویعلی به شماره: ١٥١٠؛ طبرانی به شماره ٥٤٦٦؛ و بیهقی، ١٠/١٤٢ از چندین طریق از حماد بن سلمه، از عبدالملک ابوجعفر، از ابونفرة، از سعد بن اطول آن را روایت کردهاند که برادر سعدبن اطول وفات یافت و سیصد درهم از خود به جای گذاشت و زن و فرزندانی از خود به جا گذاشت. سعدبن اطول گفت: خواستم که این سیصد درهم را خرج زن و فرزندانش کنم، آنگاه رسول خدا ج به من گفت: «إنّ أخاك محبوس بدينه، فاذهب فاقض دينه» «همانا برادرت به خاطر قرضش، حبس شده است، پس برو و بدهیاش را پرداخت کن». پس رفتم و بدهیاش را پرداخت کردم سپس آمدم. گفتم: ای رسول خدا، بدهیاش را پرداخت کردم جز دو دینار که زنی ادعای آن را میکرد و شاهدی نداشت. پیامبر ج فرمود: «أعطها، فإنها محقة» «آن را به او بده، چون او صاحب حق است». در روایتی آمده است: «فإنها صادقة»: «چون او راست میگوید». عبدالملک ابوجعفر کسی است که ابن حبان در «الثقات» او را آورده است. سایر راویان حدیث، مطابق شرط بخاری و مسلم هستند. بوصیری در «الزوائد» ورقه ١٥٦ اسناد آن را صحیح دانسته است. بیهقی، ١٠/١٤٢ از طریق عبدالواحد بن غیاث، و ابویعلی به شماره ١٥١٣ از طریق عبادبن موسی قریشی هر دو از حماد بن سلمه، از سعید جریری، از ابونضرة، از مردی از اصحاب پیامبر ج مانند آن را روایت کردهاند فقط در این روایت، آنچه را که برادر سعدبن اطول از خود به جا گذاشته بود، نام برده نشده است. این اسناد صحیح است، چون حماد بن سلمه قبل از اختلاط در روایت، از سعید جریری، این حدیث را روایت کرد.
[١٠٠٣]- به روایت طولانی سمره در صحیح بخاری به شماره: ٧٠٤٧ نگاه کنید.
[١٠٠٤]- یعنی آویزان شده. در حدیث آمده است: «کم من عذق مذلل لأبی الدحداح» «چه بسیار خوشههای خرمای آویزان شده از آنِ ابودحداح وجود دارد». «ذلّل الکرم» یعنی خوشههایش آویزان شدهاند. ابوحنیفه دینوری میگوید: تذلیل، به معنای یکسان کردن و آویزان کردن خوشههای انگور میباشد. در «سنن ابوداود» و «المستدرک»، «علقت» آمده است.
[١٠٠٥]- دنباله حدیث این است: «... فلما وجدوا طيب مأكلهم ومشربهم ومقيلهم، قالوا: من يبلغ إخواننا عنّا إنّنا أحياء نرزق لئلا يزهدوا فیالجهاد، ولاينکلوا عندالحرب، فقال الله سبحانه: أنا أبلغهم عنکم، قال: فأنزل الله: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩﴾[آل عمران: ١٦٩] «... پس وقتی خوراک و نوشیدنی و صحبتهای پاکیزهشان را یافتند، میگویند: چه کسی به برادران دینیمان میرساند که ما زندهایم و از رزق و روزی برخورداریم تا از جهاد دور نشوند و هنگام جنگ عقبنشینی نکنند. پس خداوند سبحان فرمود: من از طرف شما به آنان میرسانم. راوی گوید: آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩﴾[آل عمران: ١٦٩] «و کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده مپندارید ...». احمد در مسند خود، ١/٢٦٦؛ ابن ابی شیبه، ٥/٢٩٤-٢٩٥؛ هناد در «الزهد» به شماره: ١٥٥؛ و طبری به شماره: ٨٢٠٥ از طریق محمدبن اسحاق، از اسماعیل بن امیه، از ابوزبیر مکی، از ابن عباس آن را روایت کردهاند. ابوداود به شماره:٢٥٢٠؛ حاکم در «المستدرک»، ٢/٨٨ و ٢٩٧؛ آجری در «الشریعه»، ص ٣٩٢؛ و بیهقی در «الدلائل»، ٣/٣٠٤ و در «اثبات عذاب القبر». به شماره: ١٤٥ از طریق ابن اسحاق آن را روایت کردهاند و در اسناد حدیث، «سعید بن جبیر» را میان ابوزبیر و ابن عباس افزودهاند. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی هم آن را تأیید کرده است. ابن کثیر در تفسیر خود، ٢/٢٩٠-٢٩١ پس از ذکر این سند که این زیادت در آن است، گفت: این روایت، ثابتتر است. همچنین سفیان ثوری، از سالم افطس، از سعیدبن جبیر، از ابن عباس آن را روایت کرده است. سیوطی در «الدر المنثور»، ٢/٩٥ آن را آورده و نسبت آن را به عبد بن حمید و ابن منذر بدان افزوده است. مسلم به شماره: ١٨٨٧؛ ترمذی به شماره ٣٠١٤؛ ابن ماجه به شماره: ٢٨٠١؛ دارمی، ٢/٢٠٦؛ طبری به شمارههای: ٨٢٠٦، ٨٢٠٧ و ٨٢٠٨؛ عبدالرزاق در «المصنف» به شماره: ٩٥٥٤؛ حمیدی به شماره: ١٢٠؛ ابن ابی شیبه، ٥/٣٠٨-٣٠٩؛ سعیدبن منصور در سنن خود، به شماره: ٢٥٥٩؛ هناد به شماره ١٥٤؛ طبرانی در «المعجمالکبیر» به شماره: ٩٠٢٤؛ و بیهقی در «السنن»، ٩/١٦٣ و در «الدلائل» ٣/٣٠٣ از طریق روایت ابن مسعود آن را آوردهاند. سیوطی در «الدرالمنثور»، ٢/٩٦ آن را آورده و نسبت آن را به فریابی و عبدبن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم بدان افزوده است.
[١٠٠٦]- تخریج آن از پیش گذشت.
[١٠٠٧]- عین متن در کتاب «الروح» اثر ابن قیم، ص ١٣٦ با ساقط شدن «من کثیر» آمده است.
[١٠٠٨]- احمد در مسند خود، ٤/٨؛ ابوداود به شماره: ١٠٤٧؛ نسائی، ٣/٩١ و ٩٢؛ ابن ماجه به شمارههای: ١٠٨٥ و ١٦٣٦ از طریق روایت اوس بن اوس آن را روایت کردهاند و اسناد آن، صحیح است، و ابن خزیمه به شماره: ١٧٣٣، ابن حبان به شماره: ٥٥٠ و حاکم در «المستدرک»، ٢/٢٨٧ آن را صحیح دانستهاند و ذهبی هم آن را تأیید کرده است. منذری و حافظ ابن حجر آن را حسن دانستهاند و نووی در «الأذکار» آن را صحیح دانسته است. این حدیث شاهدی از روایت ابودرداء در نزد ابن ماجه به شماره: ١٦٣٧ و شاهد دیگری از روایت ابوامامه نزد بیهقی دارد.
[١٠٠٩]- امام مالک در «الموطأ»، ٢/٤٧٠ در مبحث «فیالجهاد»، باب «الدفن في قبر واحد من ضرورة» از طریق عبدالرحمن بن ابی صعصعه روایت کرده که به عبدالرحمن بن ابی صعصعه رسیده که عمروبن جموح و عبدالله بن عمرو دو نفر انصاری بودند که سیل، قبر هر دو را شکافته بود و قبرشان در پایین سیل بود و هر دو در یک قبر بودند. این دو از شهیدان جنگ احد بودند. قبر آنان خوب کنده شد تا اینکه جایشان تغییر داده شود اما دیدند که جسدشان تغییر نکرده گویی دیروز فوت کردهاند. یکی از آن دو زخمی شده بود و دستش را روی زخمش قرار داده بود، او دفن شد در حالی که بر همین حالت بود. دستش از زخمش کنار گذاشته شد و سپس راست کرده شد اما به حالت اولی خود بازگشت. این حادثه در زمانی بود که فاصله میان جنگ احد و این اتفاق، چهل و شش سال بود. راویان این روایت، ثقهاند اما روایتی مرسل است. ابن سعد در «الطبقات»، ٣/٥٦٢-٥٦٣ از طریق ولیدبن مسلم، از اوزاعی، از زهری، از جابر روایتی طولانیتر از روایت امام مالک دارد. و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «الفتح»، ٣/١٧٣ اسناد آن را صحیح دانسته است و نگا: «صحیح بخاری»، به شماره: ١٣٥١.