دلائل نبوت پیامبران، زیاد و متنوع است
روش مشهور در نزد متکلمان و اهل نظر، اثبات نبوت پیامبران به وسیله معجزات است، لیکن بسیاری از آنان نبوت پیامبران را جز به وسیله معجزات نمیدانند و آن را به روشهای آشفتهای اثبات نمودهاند. و بسیاری از آنان کارهای خارق العاده از غیرپیامبران را انکار کرده، حتی کرامت اولیاء و سحر و امثال آنها را انکار کردهاند.
بدون شک معجزات، دلیل صحیحی برای اثبات نبوت پیامبران است اما دلیل این امر تنها منحصر به معجزات نیست، چون نبوت قضیهای است که راستگوترین راستگویان یا دروغگوترین دروغگویان ادعایش میکنند، و کسی این دو ادعا را با هم قاطی نمیکند مگر نادانترین نادانان. بلکه قرائن حالاتشان آنها را معرفی میکند و صداقت یا دروغ آنان را آشکار میکند.
تشخیص دادن راستگو از دروغگو در غیر از ادعای نبوت، راههای زیادی دارد، حالا در ادعای نبوت چگونه باید باشد؟! حسّان س چه خوب سروده است:
لو لم يکُن فيه آياتٌ مُبيِّنةٌ
کانت بَديهتُهُ تأتيكِ بِالخبرِ[٢٠٣]
«اگر در نبوت پیامبر ج معجزات روشنگری هم نبود، شخصیت و حالات پیامبر ج گویای ادعایش بود».
هیچ دروغگویی ادعای پیامبری نکرده مگر اینکه جهل و دروغ و فجور و بدی و چیره شدن[٢٠٤] شیطان بر او، برایش آشکار شده و کسی که کمترین تشخیصی داشته باشد آن را درک میکند؛ چون پیامبر باید حقایقی را به اطلاع مردم برساند و اوامر و دستوراتی را به آنان ابلاغ نماید و حتماً باید کارهایی را انجام دهد [که صداقت و راستگوییاش به وسیله آنها محرز و مسلّم شود][٢٠٥]. اما دروغگو در خود چیزهایی که بدان امر میکند و از آن خبر میدهد و در خود کارهائی که میکند، چیزهایی هست که دروغگوییاش از جهات متعددی به وسیله آنها معلوم میشود اما راستگو برعکس در خود چیزهایی که بدان امر میکند و از آن خبر میدهد و در خود کارهائی که میکند، چیزهایی هست که صداقتش از جهات متعددی به وسیله آنها معلوم میشود. بلکه دو نفری که ادعای مطلبی میکنند که یکی از این دو نفر، راستگو و دیگری، دروغگوست حتماً راستگوئی این و دروغگوئی آن آشکار میشود هر چند پس از مدتی هم باشد، چون صداقت مستلزم نیکی و دروغ مستلزم فجور و بدی است؛ همچنان که در «صحیحین» از پیامبر ج آمده که آن حضرت فرمودند: «عَليکُم بالصّدق؛ فإن الصّدق يَهدي إلی البّر، و [إنّ] البّر يهدي إلی الجنّةِ، ولا يزالُ الرّجُلُ یَصدُقُ [ويتحری الصدق] حتی يُکتَبُ عند اللهِ صِدِّيقاً، إيّاکم والکَذبَ فَإنَّ الکَذِبَ يَهدی إلی الفُجور، وإنَّ الفُجورَ يَهدی إلی النّار، ولا يزالُ الرّجُل يکذِبُ ويَتحرَّی الکَذِبَ حتّی يکتَب عِنداللهِ کَذّاباً»[٢٠٦] «راستگویی را پیشه کنید، زیرا راستگویی [انسان را] به نیکی هدایت میکند و نیکی هم (انسان را) به بهشت هدایت میکند. و شخصی پیوسته راست میگوید و راستگویی را پیشه میکند، تا اینکه نزد خداوند به عنوان صدیق (بسیار راستگو) قلمداد میشود. و زنهار از دروغ، چون دروغ (انسان را) به سوی بدی و فجور میکشاند و بدی و فجور هم (انسان را) به سوی دوزخ میکشاند و شخصی همیشه دروغ میگوید و دروغگویی را پیشه میکند تا اینکه نزد خدا به عنوان «کذّاب» (بسیار دروغگو) قلمداد میشود». به همین خاطر خداوند متعال فرموده: ﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ٢٢٢ يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ٢٢٣ وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ٢٢٤ أَلَمۡ تَرَ أَنَّهُمۡ فِي كُلِّ وَادٖ يَهِيمُونَ٢٢٥ وَأَنَّهُمۡ يَقُولُونَ مَا لَا يَفۡعَلُونَ٢٢٦﴾[الشعراء: ٢٢١-٢٢٦] «آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ بر هر دروغپرداز گناهکار نازل میشوند. شیاطین مسموعات [خود] را القا میکنند و بیشترشان دروغگویند. و شاعران را گمراهان پیروی میکنند. آیا ندیدهای که آنان در هر وادی [از انکار خیالی] سرگردانند؟ و آنان چیزهایی میگویند که انجام نمیدهند».
پس کاهنان و غیبگویان گرچه بعضی اوقات چیزهایی را از غیب خبر میدهند که بعدا به وقوع میپیوندد، اما همراه آنان دروغ و بدی هست که نشان میدهد خبرهایی که میآورند از جانب فرشته نبوده و آنان پیامبر نیستند. به همین خاطر پیامبر ج به ابن صیّاد فرمود: «قَد خَبّأتُ لَكَ خبيئاً» «چیزی را برایت پنهان کردهام». او گفت: دود. پیامبر ج به او فرمود: «اخسَأ، فَلَن تعدُوَ قدَرَكَ»[٢٠٧] «گم شو، از قدر خود نگذشتهای»؛ یعنی تو کاهن هستی. او به پیامبر ج گفت: راستگو و دروغگو پیش من میآیند[٢٠٨]. و گفت: عرش را روی آب میبینم[٢٠٩]. و آن همانا عرش شیطان است و بیان نمود که شاعران را گمراهان پیروی میکنند. «غاوی» کسی است که از هواهای نفسانی خود پیروی میکند هر چند سرانجام این کار برایش ضرر دارد.
پس هر کس پیامبر ج و صداقت و وفا و مطابقت قولش با عملش را بشناسد، به طور یقین میداند که او شاعر و کاهن نیست.
مردم با دلایل متنوعی راستگو را از دروغگو تشخیص میدهند. حتی در میان مدعیان صنایع و حرفهها و علوم مختلف (مانند ادعای کشاورزی و بافندگی و نویسندگی، یا علم نحو و طب و فقه و امثال آنها) میتوانند راستگو را از دروغگو باز شناسند.
[٢٠٣]- مبرد در «الکامل»، صص٩-١٠ آن را به حسان نسبت داده است. این شعر در «البیان و التبیین»، ج١ ص١٥؛ «الروض الأنف» ج١ ص١٨٧؛ و «عیون الأخبار»، ج١ ص٢٢٤ به کسی نسبت داده نشده است و ابن حجر در کتاب «الإصابة» به شماره: ٤٦٦٧ آن را به عبدالله بن رواحه نسبت داده است.
[٢٠٤]- از «استحوذ عليه» آمده وقتی بر او چیره شود. در قرآن آمده است: ﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَيۡهِمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾[المجادلة: ١٩] «شیطان بر آنها چیره شده...». «احوذی» کسی است که چیره میشود. در خبر عایشه که عمر س را توصیف میکند آمده است: به خدا قسم رفتارش بینظیر و منحصر بود. بنا به قاعده به جای «استحوذ»، «استحاذ» گفته میشود، چون «واو» وقتی عین الفعل باشد و حرکت فتحه داشته باشد و حرف ماقبلش ساکن باشد، عرب، حرکتش را به ماقبلش میدهد و آن را به الف تبدیل میکند. مانند این گفتهشان: «استحال هذاالشیء عما کان عليه» «این چیز از آنچه که قبلاً بر آن بود، محال است». لفظ «استحال» از «حال یحول» آمده است. یا مانند عباراتی از قبیل: «استنار فلان بنورالله»: «فلانی از نور خدا روشنائی برگرفت»، که «استنار» از «نور» آمده است. یا مانند: «استعاذ بالله» «به خدا پناه برد». لفظ «استعاذ» از «عاذ یعوذ» آمده است. در اینجا لفظ «استحوذ» بر اصل خود بدون اعلال آمده است که کلماتی از قبیل «استروح»، «استصوب» و «استجوب» از این قبیل است.
[٢٠٥]- در اصل نسخههای خطی نیامده و تنها در نسخه چاپ مکه آمده است. نگا: «الجواب الصحیح»، ٤/٣١٤.
[٢٠٦]- مسلم به شماره (٢٦٠٧) (١٩٥)؛ ابوداود به شماره ٤٩٨٩؛ بخاری در «الأدب المفرد»، به شماره ٣٨٦؛ ترمذی به شماره ١٩٧١؛ احمد در «المسند» ج١ صفحات ٣٨٤، ٣٩٣، ٤٠٥، ٤١٠، ٤٢٤، ٤٣٠، ٤٣٢ و ٤٣٩؛ ابن ابی شیبه در مصنف خود، ج٨ صص٥٩٠-٥٩١؛ و ابن حبان در صحیح خود، به شمارههای ٢٧٢، ٢٧٣ و ٢٧٤ از طریق روایت ابن مسعود آن را آوردهاند. آنچه میان دو کروشه است، در صحیح ابن حبان آمده است. روایت فوق در صحیح بخاری به طور مختصر به شماره ٦٠٩٤ آمده و لفظ آن چنین است: «إن الصدق يهدی إلی البّر وإن البر يهدی إلی الجّنة، وإن الرجل ليکذب حتی يکتب عندالله کذّاباً» همانا صدق و راستی به سوی نیکی هدایت میکند و نیکی هم به سوی بهشت هدایت میکند. و همانا انسان راست میگوید تا اینکه صدیق (بسیار راستگو) میشود و همانا دروغ به سوی فجور و بدی هدایت میکند و فجور و بدی هم به سوی دوزخ هدایت میکند و همانا انسان دروغ میگوید تا اینکه نزد خدا به عنوان کذّاب (بسیار دروغگو) قلمداد میشود.
[٢٠٧]- بخاری به شمارههای١٣٥٤، ٣٠٥٥، ٦١٧٣ و ٦٦١٨، و در «الأدب المفرد» شماره: ٩٥٨؛ مسلم به شماره: ٢٩٣٠؛ ابوداود به شماره ٤٣٢٩؛ ترمذی به شماره: ٢٢٥٠؛ احمد در «المسند» ج٢ صص١٤٨ و ١٤٩؛ و ابن منده در «الإیمان» به شماره: ١٠٤٠ از طریق روایت ابن عمر آن را آوردهاند. در همین باب احمد در مسند خود، ج٣ ص٣٦٨؛ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج٤ صص٩٦-٩٧ از طریق روایت جابر آن را آوردهاند. همچنین احمد در مسند خود، ج٥ ص١٤٨ از ابوذر روایتی را در همین باب نقل کرده است. بخاری هم به شماره ٦١٧٢ روایتی را در همین موضوع از ابن عباس؛ و طحاوی در «مشکل الآثار» ج٤ ص١٠٣ روایتی را در همین رابطه از ابوسعید خدری نقل کردهاند.
[٢٠٨]- بخاری به شماره ٦٢٧٣؛ و مسلم به شماره ٢٩٣٠ از طریق روایت ابن عمر آن را آوردهاند.
[٢٠٩]- مسلم به شماره ٢٩٢٥ از طریق روایت ابوسعید خدری آن را آورده که ابوسعید خدری در این روایت گوید: رسول خدا ج و ابوبکر و عمر در برخی از راههای مدینه با ابن صیاد برخورد کردند، آنگاه پیامبر ج به او فرمود: «أتشهد أنی رسول الله» «آیا گواهی میدهی که من فرستاده خدا هستم؟» ابن صیاد هم گفت: آیا گواهی میدهی که من فرستاده خدا هستم؟ رسول الله ج فرمود: «آمنت بالله وملائکته وکتبه، ما تری؟» «به خدا و فرشتگان و کتابهای خدا ایمان آوردم. چه میبینی؟» ابن صیاد گفت: عرش را روی آب میبینم. رسول خدا ج فرمود: «تری عرش إبليس علی البحر...» «عرش ابلیس را روی دریا میبینی...». ترمذی به شماره: ٢٢٤٨ آن را روایت کرده است.