ثبوت کرامات اولیاء
شرح عبارت: معجزه[١٢٩٩] در لغت و در عرف ائمه و دانشمندان متقدم [همچون امام احمدبن حنبل و دیگران که آنان را آیات مینامند] هر کار خارقالعادهای را در بر میگیرد ولی بسیاری از علمای متأخر میان معجزه و کرامات فرق نهادهاند، که معجزه را برای پیامبر و کرامت را برای ولی قرار میدهند. جامع و قدر مشترک میان معجزه و کرامت، امر خارقالعاده است.
صفات کمال به سه چیز برمیگردد: علم، قدرت و بینیازی. این سه چیز به صورت کامل فقط برای خداوند یکتا درست است، چون اوست که بر هر چیزی احاطه علمی دارد و او بر هر چیزی توانا و از جهانیان، بینیاز است. به همین خاطر به پیامبر ج دستور داده که از ادعای این سه چیز، اعلام برائت نماید، آنجا که میفرماید:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ﴾[الأنعام: ٥٠]
«بگو: به شما نمیگویم که خزائن خدا نزد من است، و نه غیب میدانم و نه به شما میگویم که فرشتهام. جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم».
نوح نیز چنان گفت. پس این یکی اولین پیامبران اولوالعزم و اولین فرستادهای است که خداوند او را به سوی مردم روی کره زمین فرستاده است، و این یکی خاتم پیامبران و خاتم اولوالعزم است، که هر دو از ادعای آن سه چیز تبری میجویند. این بدان خاطر است که گاهی علم غیب از آنان خواسته میشد، مانند این آیه:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا٤٢﴾[النازعات: ٤٢]
«از تو درباره رستاخیز میپرسند که برپاییاش کی است؟».
گاهی از آنان تأثیر قرار دادن در چیزی را میخواستند مانند این آیه:
﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا٩٠﴾[الإسراء: ٩٠]
«و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آن که از زمین چشمهای برای ما بجوشانی».
و گاهی نیاز بشر بودن را بر آنان عیب میدانستند مانند این آیه:
﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ﴾[الفرقان: ٧]
«و گفتند: این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟».
پس به پیامبر ج امر شد که بدان خبر دهد که او فرشته نیست و به آن سه چیز تنها به اندازهای که خدا به او میدهد، دست مییابد. پس از امور خارقالعاده و غیرعادی آنچه را که خدا به او یاد داده، میداند و بر آنچه که خداوند او را بر آن توانا ساخته، قادر است و از آنچه که خداوند او را از آن بینیاز ساخته، بینیاز است. پس تمامی معجزات و کرامات، از این سه نوع خارج میشوند.
سپس امر خرقکننده عادت، اگر فایده مطلوبی در دین به وسیله آن حاصل شود، از کردههای شایستهای است که در دین و شریعت به آنها امر شده که در این صورت یا واجب هستند و یا مستحب و اگر امر مباحی به وسیله آن حاصل شود، در این صورت از نعمتهای دنیوی است که مقتضی شکرگزاری برای خداوند است و اگر به گونهای باشد که در بر دارنده چیزی مورد نهی (اعم از نهی تحریمی یا نهی تنزیهی) باشد، در این صورت، این امر خارقالعاده سبب عذاب یا خشم است. مانند کسی که نشانهها و کرامتهایی به او داده شد و سپس آنها را از دست داد و از آنها عاری و بیبهره شد. این فرد بلعام بن باعورا[١٣٠٠] بود. حالا فرقی نمیکند که به کار بردن این امر خارقالعاده در موارد نهی شده به خاطر اجتهاد یا تقلید، یا نقص عقل یا نقص علم، یا به خاطر غلبه حال یا به خاطر عجز یا ضرورت باشد. در هر حال چون در موارد نهی شده به کار بره شده، سبب عذاب یا حرمان از آن میباشد.
[١٢٩٩]- نگا: «مجموع الفتاوی»، ١١/٣١١-٣٣٥. پس این عبارت از این کتاب نقل شده و آنچه میان دو کروشه است از اوست.
[١٣٠٠]- بلعام بن باعورا، از عبادتگزاران بنیاسرائیل بود که هر چیزی را از خدا میخواست، خداوند به او عطا میکرد. قومش از وی خواهش کردند که نفرین موسی و قومش کند، او پس از اصرار و پافشاری زیاد، این درخواست را اجابت نمود از این رو خداوند کرامت را از وی گرفت و او را از آن بیبهره نمود. به کتابهای تفسیر سوره اعراف، آیه ١٧٥ مراجعه کنید.