امور غیبی که پیامبر صلی الله علیه وسلم از آنها خبر داده، دو نوعاند
امور غیبی که پیامبر ج از آنها خبر داده، دو نوعاند:
١- گاهی از مواردی است که نظیر آن را با حس و عقلشان درک کردهاند، مانند خبردادن به آنها که باد، قوم عاد را نابود کرد. که «عاد» از جنس خودشان بود و باد هم از جنس بادشان، هر چند بادی که قوم عاد را نابود کرد شدیدتر از بادی بود که آنان تا آن موقع مشاهده کردهاند. و مانند غرق شدن فرعون در دریا. همچنین دیگر اخبار از امتهای گذشته. به همین خاطر در این گونه اخبار برای ما درس عبرتی است همچنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ﴾[يوسف: ١١١] «البته در سرگذشت آنها برای خردمندان درس عبرتی است».
٢- و گاهی امور غیبی که پیامبر ج ازآنها خبر داده، از اموری است که مسلمانان نظیر آنها را که از هر جهت موافق این امور باشد درک نکردند امّا در الفاظ این امور غیبی، چیزهایی وجود داشتند که از بعضی جهات شبیه الفاظ آنان بود؛ مثلاً وقتی راجع به امور غیبی مربوط به خدا و روز آخرت به آنان خبر داد، حتماً معنای مشترک و مشابهی میان الفاظ آن امور و میان الفاظی که در دنیا از راه حس و عقلشان یاد گرفتند، میدانستند.
اگر آن معنایی که در دنیا بود هنوز مشاهدهاش نکرده بودند و میخواست آنان را وا دارد که به طور کامل شاهد آن باشند تا قدر مشترک میان آن و میان امور غیبی را بفهمند، آنان را بر آن معنا به شاهد میگرفت و نشانشان میداد و کاری را میکرد که شبیه آن بود که در آن صورت شنوندگان میدانستند که شناخت آنان نسبت به حقایق مشهود تنها راهی است که به وسیله آن نسبت به امور غیبی شناخت پیدا میکنند. پس باید این درجات شناخته شوند.
اوّل- انسان معانی محسوس و مشهود را درک کند.
دوّم- معانی کلی آنها را درک نماید.
سوّم- شناساندن الفاظ دالّ بر آن معانی محسوس و عقلی.
این سه درجه باید در هر خطابی باشد. پس وقتی از امور غیبی خبر دادیم، باید معانی مشترک و تشابه میان آن امور غیبی و میان حقایق مشهود را بشناسانیم. و این هم از راه شناساندن امور مشهود میباشد. سپس اگر حقایق مشهود مثل امور غیبی باشد، نیازی به وجه افتراق میان آنها نیست همچنان که در سرگذشت امتهای پیشین ذکر شد واگر حقایق مشهود مثل امور غیبی نباشد، آن وقت وجه افتراق میان آنها بیان میشود؛ مثلاً گفته میشود: این امر مثل آن نیست و عباراتی از این قبیل. و اگر انتفای تماثل و همانندی به فرض گرفته شود، خود اضافه در بیان وجه افتراق کافی است، و وجود قدر مشترکی که مدلول و لفظ مشترک است مانع از انتفای تساوی نمیشود. بدین صورت ما امور غیبی را فهم میکنیم و اگر معنای مشترک میان امور غیبی و حقایق مشهود نبود، هرگز چنین فهمی حاصل نمیشد.
قوله: «ولا شيء يعجزه».