اهل قبله، مسلمان و مؤمناند
شرح عبارت: رسول خدا ج فرمودند: «من صلّی صلاتنا، واستقبل قبلتنا، وأکل ذبيحتنا، فهو المسلم، له ما لنا وعليه ما علينا[٧١٣]» «هر کس نماز ما را به جای آورد و به قبله ما رو کند و ذبیحه ما را بخورد، او مسلمان است، و حقوق و واجبات ما را دارد». طحاوی / با این کلام به این نکته اشاره میکند که اسلام و ایمان یکی است و مسلمان با ارتکاب گناه مادام که آن را حلال نداند، از دایره اسلام خارج نمیشود.
منظور از «أهل قبلتنا» کسی است که ادعای اسلام میکند و رو به قبله میکند هر چند از اهل هواهای نفسانی یا از اهل معاصی باشد مادام که چیزی از رسالت پیامبر ج را تکذیب نکند. سخن درباره این دو مفهوم (ایمان و اسلام) در ضمن شرح گفته طحاوی: «و کسی از اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناهی که آن را حلال ندانسته، تکفیر نمیکنیم» و گفته او: «و اسلام و ایمان، یکی است و اهل آن در اصل آن برابرند». خواهد آمد.
***
قوله: «ولا نخوض في الله، ولا نماري في دين الله»
ترجمه: «درباره ذات خدا به فکر فرو نمیرویم و در دین خدا جدال و ستیزه نمیکنیم».
شرح عبارت: طحاوی / به دست کشیدن از کلام باطل متکلمان و مذمت و نکوهش علمشان اشاره میکند؛ زیرا آنان راجع به خدا بدون علم و دلیل حرف میزنند:
﴿ِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣﴾[النجم: ٢٣]
«آنان جز از گمان و هوای نفس خویش پیروی نمیکنند، در حالی که از سوی پروردگارشان هدایت برایشان آمده است».
از ابوحنیفه / نقل است که گفت: برای کسی سزاوار نیست که چیزی درباره ذات خدا بگوید، بلکه باید او را به آنچه خودش بدان توصیف کرده، متصف کند. برخی از علما میگویند: خداوند سبحان میفرماید: هر کس که او را به شناخت خود از طریق نامها و صفات خویش ملزم نمودم، او را به ادب ملزم نمودهام و هر کس که حقیقت ذاتم را برایش آشکار کردم، او را به هلاکت و زیان ملزم نمودهام، پس ادب یا هلاکت و زیان را یکیشان انتخاب کن. آنچه این امر را تأیید میکند، این است که وقتی خداوند سبحان ذات خویش را برای کوه آشکار کرد، کوه نرم و خُرد شد و بر عظمت ذات خدا ثابت و استوار نشد. شبلی[٧١٤] میگوید: بسط دادن به سخن با وجود حق، ترک ادب است.
گفته طحاوی: «و در دین خدا جدال و ستیزه نمیکنیم» به این معناست که با اهل حق و حقگرایان به وسیله القای شبهات اهل اهواء بر آنان به قصد ستیزهجوئی و انحراف آنان، ستیزه نمیکنیم، چون این نوعی فراخواندن به سوی باطل و دگرگون ساختن حق و از بین بردن دین اسلام میباشد.
***
قوله: «ولا نجادل في القرآن، ونشهد أنه کلام رب العالمين، نزل به روح الأمين، فعلّمه سيد المرسلین صلی الله عليه وعلی آله أجمعين وهو کلام الله تعالی، لا يساويه شیء من کلام المخلوقين، ولا نقول بخلقه، ولا نخالف جماعة المسلمين».
ترجمه: «راجع به قرآن مجادله نمیکنیم و گواهی میدهیم که قرآن، کلام پروردگار جهانیان است که روح الأمین (جبرئیل) آن را فرو فرستاده و آن را به سیدالمرسلین؛ محمد ج آموخته است. قرآن، کلام خداوند متعال است که هیچ چیز از کلام انسانها با آن برابری نمیکند، و ما قائل به خلق قرآن نیستیم، و با جماعت مسلمانان مخالفت نمیکنیم».
[٧١٣]- بخاری به شماره: ٣٩١ از طریق روایت انس با این لفظ آن را آورده است: «من صلی صلاتنا، واستقبل قبلتنا، وأکل ذبيحتنا، فذلك المسلم الذي له ذمة الله وذمة رسوله، فلا تخفروا الله في ذمته» «هر کس نماز ما را به جای آورد و به قبله ما رو کند و ذبیحه ما را بخورد، او مسلمانی است که عهد خدا و پیامبر ج برای او است، پس عهد خدا را نشکنید». تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٧١٤]- او ابوبکر: دلف بن جحدر شبلی بغدادی است. اصلیتش از شبلیه، روستایی از روستاهای «أشروسنه» شهری بزرگ واقع در پشت سمرقند میباشد. محل تولدش، سامراء است. شبلی، ابتدا پردهدار «موفق» بود، سپس پردهداری را رها کرد و در مجلس برخی از صالحان حضور یافت. آنگاه توبه کرد و با جنید و دیگر صالحان همنشین شد. امام ذهبی دربارهاش میگوید: او فقیه و عارف به مذهب مالک بود، و حدیث را از افرادی نوشت و شعر میگفت، و او سخنان و حکمتها و پندهایی دارد، اما دچار خشکی مغز شد از این رو چیزهایی که در آن تکبر و فخرفروشی بود میگفت که از وی بعید بود. وی به سال ٣٣٤ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ١٥/٣٦٧-٣٧٠ آمده است.