شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

ادله قرآن و سنت بر کم و زیاد بودن ایمان

ادله قرآن و سنت بر کم و زیاد بودن ایمان

ادله کم و زیاد بودن ایمان از قرآن و سنت و آثار سلف خیلی زیاد است[٧٩٧]. از جمله اینها آیات زیر می‌باشند:

﴿وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا[الأنفال: ٢]

«و چون آیات او بر آنها تلاوت شود ایمانشان را بیفزاید».

﴿وَيَزِيدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗىۗ[مريم: ٧٦]

«و خداوند بر هدایت کسانی که هدایت را پذیرفتند، می‌افزاید».

﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا[المدثر: ٣١]

«و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید».

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ[الفتح: ٤]

«اوست که آرامش را در دل‌های مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید».

﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣[آل عمران: ١٧٣]

«همان کسانی که وقتی مردم به آنها گفتند: مشرکین در برابر شما گرد آمده‌اند، پس از آنان بترسید، [به جای ترس] بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و او نیکو حمایت‌گری است».

چگونه راجع به این آیه و آیات قبلی گفته می‌شود که: همانا زیادت و فزونی به اعتبار زیادت و فزونی چیزی است که به آن ایمان آورده می‌شود؟ پس در این صورت آیا در گفته مردم: ﴿قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ «مشرکین در برابر شما گرد آمده‌اند، پس از آنان بترسید»، زیادت و فزونی مشروعی هست؟ و همانا خداوند آرامش را بر قلب‌های مؤمنان موقع بازگشت از حدیبیه نازل کرد تا بر اطمینان و یقین آنان بیفزاید. این فرموده خداوند متعال، همین مطلب را تأیید می‌کند، آنجا که می‌فرماید:

﴿هُمۡ لِلۡكُفۡرِ يَوۡمَئِذٍ أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِيمَٰنِۚ[آل عمران: ١٦٧]

«آنها در آن روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان».

در جای دیگری می‌فرماید:

﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ١٢٥[التوبة: ١٢٤-١٢٥]

«و چون سوره‌ای نازل شود، بعضی از آنها می‌گویند: این سوره بر ایمان کدام یک از شما افزود؟ اما کسانی که ایمان آورده‌اند بر ایمانشان می‌افزاید و شادمان می‌شوند. ولی کسانی که در دلشان بیماری است، بر پلیدیشان پلیدی افزود و در حال کفر مردند».

اما آنچه فقیه ابولیث سمرقندی[٧٩٨]  / در تفسیر خود کنار این آیه روایت کرده و گفت: فقیه برای ما نقل کرد و گفت: محمدبن فضل و ابوالقاسم ساباذی برای ما نقل کردند و گفتند: فارس بن مردویه برای ما نقل کرد و گفت: محمدبن فضل بن عابد برای ما نقل کرد و گفت: یحیی بن عیسی برای ما نقل کرد و گفت: ابومطیع از حمادبن سلمه، از ابن محزّم[٧٩٩]، از ابوهریره  س برای ما نقل کرد که ابوهریره گفت: جماعتی نزد رسول خدا  ج آمدند و گفتند: ای رسول خدا! آیا ایمان کم و زیاد می‌شود؟ فرمود: «لا، الإيمان مکمّل في القلب، زيادته ونقصانه کفرٌ»[٨٠٠] «نه، ایمان در قلب کامل شده، کم و زیاد آن کفر است».

از شیخ ما، شیخ عماد الدین ابن کثیر  / راجع به این حدیث سؤال شد، در جواب گفت: اسناد (راویان) از ابولیث تا ابومطیع، همگی مجهول و ناشناخته‌اند و در هیچ یک از کتاب‌های مشهور تاریخی شناخته شده نیستند. ابومطیع، همان حکم بن عبدالله بن مسلمه بلخی است که احمدبن حنبل، یحیی بن معین، عمرو بن علی فلاّس، بخاری، ابوداود، نسائی، ابوحاتم رازی[٨٠١]، ابوحاتم محمدبن حبّان بستی، عقیلی، ابن عدیّ، دارقطنی و دیگر محدثین او را ضعیف دانسته‌اند. ابوالمهزِّم، روایت کننده از ابوهریره، نویسنده دچار خطا (تصحیف) شده، و نام او، یزیدبن سفیان است که بسیاری از علما او را ضعیف دانسته‌اند و شعبه بن حجاج او را ترک کرده، و نسائی می‌گوید: او متروک است، و شعبه او را به جعل حدیث متهم کرده است، آنجا که گوید: او کسی بود که اگر دو فلس را به او می‌دادند، قطعاً هفتاد حدیث را برایشان نقل می‌کرد[٨٠٢].

پیامبر  ج زنان را به نقصانِ عقل و دین توصیف نموده است[٨٠٣]. همچنین آن حضرت می‌فرمایند: «لا يؤمن أحدکم حتی أکون أحب إليه من ولده ووالده والناس أجمعين»[٨٠٤] «هیچ یک از شما ایمان ندارد تا اینکه من در نظر وی از فرزند و پدرش و تمامی مردم محبوب‌تر باشم». مراد از این، نفی کامل است. امثال و نمونه‌های این خیلی زیادند. همچنین حدیث شاخه‌های ایمان، حدیث شفاعت و اینکه هر کس در قلبش به اندازه کمترین مثقال ذره از ایمان باشد، از دوزخ بیرون می‌آید، همگی بر این امر دلالت می‌کنند.

پس چگونه بعد از این گفته می‌شود: همانا ایمان اهل آسمان‌ها و زمین برابرند؟ و همانا تفاضل و برتری میان آنان به چیزهای دیگری غیر از ایمان است؟!

[٧٩٧]- به «الفتاوی»، ٧/٢٢٢-٢٣١؛ و «الإیمان»، اثر ابوعبید، صفحات ٧٢-٧٤ مراجعه کنید.

[٧٩٨]- او نصربن محمدبن ابراهیم سمرقندی حنفی، مشهور به امام الهدی، صاحب «التفسیر»، «خزانة الفقه»، «الفتاوی»، «شرح الجامع الصغیر»، «تنبیه الغافلین» و تألیفات دیگری می‌باشد. او به سال ٣٧٥ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ١١ شماره ٢٣٠ آمده است.

[٧٩٩]- در تفسیر ابولیث نیز از ابوالمهزم به ابن محزّم تحریف شده، و شارح هم آن را از او چنین نقل کرده و به زودی آن را گوشزد خواهد کرد.

[٨٠٠]- روایتی باطل است همچنان که شارح از حافظ ابن کثیر نقل کرده و ابن حبان و حاکم و جوزقانی و ابن جوزی و ذهبی نیز به جعلی بودن آن حکم کرده‌اند. به «المجروحین»، ٢/١٠٢-١٠٣؛ «میزان الاعتدال»، ٣/٤٢؛ «اللآلی المصنوعة»، ١/٣٨؛ و «تنزیه الشریعة»، ١/١٤٩ مراجعه کنید.

[٨٠١]- این کلمه از نسخه خطی (ب) ساقط شده است.

[٨٠٢]- به «الکامل»، ٧/٢٧٢١-٢٧٢٢ نگاه کنید.

[٨٠٣]- مسلم به شماره: ٧٩ از طریق روایت ابن عمر آن را آورده که رسول خدا  ج فرمود: «يا معشر النساء، تصدقن وأکثرن الإستغفار، فإنی رأيتکن أکثر أهل النار» «ای جماعت زنان! صدقه بدهید و زیاد استغفار کنید، چون من شما را دیده‌ام که بیشترین افراد جهنم هستید». زنی از آنان با متانت گفت: ما را چه شده ای رسول خدا! که بیشترین افراد جهنم هستیم؟ پیامبر  ج فرمود: «تکثرن اللعن، وتکفرن العشير، وما رأيت ناقصات عقل ودين أغلب لذی لبّ منکن» «چون زیاد نفرین می‌کنید و یار و همدم را تکفیر می‌کنید و اینکه زنان عقل ناقص و دین ناقص بیشتر از زنان خردمند از میان شماست». آن زن گفت: ای رسول خدا! نقصان عقل و دین کدام است؟ پیامبر  ج فرمود: «أما نقصان العقل، فشهادة امرأتين تعدل شهادة رجل، فهذا نقصان العقل، وتمکث الليالی ما تصلی وتفطر في رمضان، فهذا نقصان الدين» «اما نقصان دین این است که شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر است، پس این نقصان عقل است. و زن چند شبی می‌ماند و نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد، پس این نقصان دین است». بخاری به شماره‌های: ٣٠٤ و ١٤٦٢؛ و مسلم به شماره: ٨٠ از طریق روایت ابوسعید خدری، همچنین مسلم به شماره: ٨٠ از طریق روایت ابوهریره آن را آورده‌اند.

[٨٠٤]- بخاری به شماره: ١٥؛ مسلم به شماره ٤٤؛ احمد در «المسند»، ٣/٢٠٧، ٢٧٥ و ٢٧٨؛ نسائی در سنن خود، ٨/١١٥؛ ابن ماجه به شماره: ٦٧؛ ابن منده به شماره‌های ٢٨٤، ٢٨٥ و ٢٨٦؛ و بغوی به شماره: ٢٢ از طریق روایت انس  س آن را آورده‌اند. منظور از حب و دوستی در اینجا ـ آن گونه که علامه بیضاوی براساس نقل حافظ بن حجر عسقلانی در «فتح‌الباری»، ١/٧٨ از او، گفته است ـ حب عقلی است که به معنای ترجیح دادن چیزی است که عقل سلیم مقتضی رجحان آن است هر چند برخلاف هوای نفس باشد مانند شخص بیماری که دارو را به طبع خود ناپسند و ناخوش می‌دارد و از آن بیزار و متنفر است، ولی به مقتضای عقلش بدان تمایل دارد و آن را می‌خورد.