کلام خدا در سینهها حفظ شده، به وسیله زبانها خوانده شده و در مصحفها نوشته شده است
بلکه کلام خدا در سینهها حفظ شده، به وسیله زبانها خوانده شده و در مصحفها نوشته شده است همان گونه که ابوحنیفه / در کتاب «الفقه الأکبر» گفته است[٣٠٠]. کلام خدا در تمامی این جاها، به طور حقیقی به کار رفته است. اگر گفته شود: آنچه در مصحف نوشته شده، کلام خداست، معنای درست و حقیقی از آن فهم میشود، و اگر گفته شود: در آن مصحف، خط و نوشته فلانی است، معنای درست و حقیقی از آن فهم میشود، و اگر گفته شود: در آن مصحف، مرکّبی است که به وسیله آن نوشته شده، معنای درست و حقیقی از آن فهم میشود و اگر گفته شود: مرکّب در مصحف است، ظرف مکان موجود در آن غیر از ظرف مکانِ فهم شده از عبارت: «آسمانها و زمین در آن است و محمد و عیسی در آن هستند و امثال آنها» است. این دو عبارت با عبارت «خط فلان نویسنده در آن است» فرق دارد. و این سه عبارت با عبارت «کلام خدا در آن است» فرق دارد. هر کس متوجه فرق میان این عبارت نباشد، گمراه میشود و به راه راست هدایت نمییابد.
همچنین است فرق میان قرائتی که فعل قاری است و میان کلام خوانده شدهای که گفته خداوند آفریدگار است. هر کس متوجه آن نشود و بدان هدایت نیابد، او نیز گمراه است. و اگر کسی در ورقهای نوشتهای را ببیند که با خط نویسنده معروفی نوشته شده:
«ألا کُلُّ شیءٍ ما خَلا اللهَ باطل»[٣٠١].
«هان! آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا، باطل و از بین رفتنی است».
قطعاً خواهد گفت: این کلام حقیقی لبید است و این خط حقیقی فلانی است و این هر چیز، حقیقی است، و این مرکب حقیقی است. و این حقیقت شبیه حقیقت دیگر نیست. قرآن در اصل، مصدر است. گاهی آورده میشود و مراد از آن، قرائت است؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِۖ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا٧٨﴾[الإسراء: ٧٨] «و خواندن [نماز] صبح را، که خواندن [نماز] صبح مشهود [فرشتگان] است». و پیامبر ج میفرمایند: «زيّنُوا القُرءَانَ بأصواتِکُم»[٣٠٢] «قرائت [قرآن] را به وسیله صداهایتان مزّین نمایید». و گاهی آورده میشود و مراد از آن چیزی است که خوانده میشود؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨﴾[النحل: ٩٨] «پس آنگاه که قرآن بخوانی از شیطان رانده شده به خدا پناه بر». در جای دیگری میفرماید: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤﴾[الأعراف: ٢٠٤] «و چون قرآن خوانده شود، به آن گوش [جان] بسپارید و خاموش باشید تا مشمول رحمت شوید». و پیامبر ج میفرمایند: «إنّ هذا القرءان اُنزل علی سبعة أحرف»[٣٠٣] «همانا این قرآن بر اساس هفت حرف نازل شده است». و دیگر آیات و احادیثی که بر هر دو معنای مذکور دلالت دارند. پس حقایق، وجود عینی، وجود ذهنی، وجود لفظی و وجود رسمی دارند ولی اعیان دانسته میشوند سپس یاد میشوند و سپس نوشته میشوند، و نوشتن آنها در مصحفها، مرتبه چهارم است.
اما کلام چیزی است که میان آن و مصحف واسطهای وجود ندارد، بلکه کلام چیزی است که بدون واسطه ذهن و زبان نوشته میشود. و فرق میانِ بودنِ کلام در کتابهای پیشینیان و بودنِ آن در ورقی سر گشاده، یا در کتابی مستور [لوح محفوظ] واضح و آشکار است.
پس فرموده خداوند راجع به قرآن: ﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ١٩٦﴾[الشعراء: ١٩٦] «و قطعاً [توصیف] آن در نوشتههای پیشینیان آمده است». یعنی ذکر و توصیف آن و خبر دادن از آن در نوشتههای پیشینیان آمده است همچنان که نام محمد در کتابهای آنان نوشته شده بود، چون خداوند قرآن را بر محمد نازل فرموده و بر کس دیگری اصلاً نازل نکرده است. به همین خاطر فرمود: «في الزّبُر» و نفرمود: «في الصحف» (در صحیفهها) یا «في الرَّق» (در ورق)؛ چون «زُبُر» جمع «زبور» و «زَبر» به معنای نوشته است. پس آیه: ﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ١٩٦﴾[الشعراء: ١٩٦]. یعنی در نوشتههای پیشین. در خود لفظ و مشتقات آن، مطلبی هست که مراد را روشن میکند و کمال بیان قرآن و دوری آن از شک و شبهه و آمیختگی بیان میدارد. این آیه مانند فرموده خداوند متعال است که میفرماید: ﴿ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ﴾[الأعراف: ١٥٧] «کسی که [ذکر] او را نزد خویش نوشته مییابند». یعنی ذکر او را نزد خویش مییابند. بر خلاف آیه: ﴿فِي رَقّٖ مَّنشُورٖ٣﴾[الطور: ٣] «در ورقی سرگشاده» یا آیه: ﴿فِي لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢﴾[البروج: ٢٢] «در لوح محفوظ است». یا آیه ﴿فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨﴾[الواقعة: ٧٨] «در کتابی مستور [لوح محفوظ] جای دارد»؛ زیرا عامل در ظرف یا از افعال عام همچون کون و استقرار و حصول و امثال آنها است یا این عامل تقدیری است: مثلاً «في کتابٍ» و «في رَقٍّ» یعنی «مکتوبٌ في کتابٍ» و «مکتوبٌ في رَقٍّ».
کتاب، گاهی به معنای محل کتابت و گاهی به معنای کلام مکتوب آورده میشود. و باید میان نوشتن کلام در کتاب و نوشتن اعیان موجود خارجی در کتاب فرق نهاد، چون اعیان موجود خارجی تنها نامشان نوشته میشود. هر چه انسان در این مطلب تدبر و تأمل نماید، فرق میان آنها برایش آشکار میگردد.
حقیقت خارجی کلام خداوند متعال، آن است که از خدا یا از کسی که از جانب خدا تبلیغ میکند، شنیده میشود. پس هر گاه شنونده آن را شنید، آن را میداند و حفظش میکند. در این صورت کلام خدا برای او شنیده شده، معلوم و حفظ شده است. هرگاه شنونده آن را گفت، در این صورت کلام خدا برای وی خوانده شده و تلاوت شده است. اگر آن را بنویسد، در این صورت برایش نوشته شده و رسم شده است. کلام خدا در تمامی این صورتها حقیقی است و نفی آن درست نیست در حالی که نفی مجاز درست است. پس جایز نیست گفته شود: کلام خدا در مصحف نیست و آنچه قاری میخواند، کلام خدا نیست در حالی که خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ٦] «و اگر کسی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود». و او کلام خدا را از خدا نمیشنود بلکه از کسی که از جانب خدا تبلیغ میکند؛ میشنود. این آیه بر فساد و بیاساس بودن سخن کسانی دلالت دارد که میگویند: آنچه شنیده میشود، تعبیری از کلام خداست و خود کلام خدا نیست، چون خداوند سبحان میفرماید: ﴿حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ٦] «تا کلام خدا را بشنود» و نفرمود: «تا چیزی را که تعبیری از کلام خداست، بشنود». واصل در استعمال هر چیزی، حقیقت است.
و هر کس بگوید: آنچه در مصحفها نوشته شده تعبیری از کلام خدا یا نقل کلام خداست و خود کلام خدا در مصحفها نیست، چنین فردی با قرآن و سنت و سلف صالح امت اسلامی مخالفت ورزیده و در این صورت گمراه شده است.
گفتار[٣٠٤] طحاوی / سخن کسانی را رد میکند که میگویند: کلام خدا معنای واحدی است که شنیدن آن تصور نمیشود، و آنچه شنیده میشود و از طرف خدا نازل شده و خوانده و نوشته میشود، کلام خدا نیست، بلکه تعبیری از کلام خداست؛ زیرا طحاوی / میگوید: قرآن، کلام خداست که از او سر زده. همچنین غیر از طحاوی عدهای دیگر از سلف صالح این را گفتهاند. اینان میگویند: کلام خدا از خدا سر زده و به سوی خدا بر میگردد. اینان بدین خاطر گفتهاند: کلام خدا از خدا سر زده، که جهمیه از معتزله و دیگران میگویند: خداوند کلام را در جایی خلق نموده، پس کلام از آن جا سر زده است. اما سلف صالح میگویند: «از خدا سر زده است» یعنی خدا به آن سخن گفته، پس کلام خدا از خدا سر زده؛ نه از برخی مخلوقات؛ همان گونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١﴾[الزمر: ١] «فرو فرستادن [این] کتاب از جانب خدای شکست ناپذیر حکیم است». ﴿وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي﴾[السجدة: ١٣] «لیکن این سخن از جانب من حتمی شده است»، ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ﴾[النحل: ١٠٢] «بگو: آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق نازل کرده است». معنای گفته سلف صالح که میگویند: «به سوی خدا بر میگردد»، این است که: کلام خدا از سینهها و مصحفها برداشته میشود و آیهای از آن در سینهها و مصحفها باقی نمیماند همان گونه که در روایات متعددی آمده است[٣٠٥].
[٣٠٠]- «الفقه الأکبر» ص ٤٠ با شرح ملا علی قاری.
[٣٠١]- مصراع اول بیت لبید است که مصراع دومش این است:
و کُلُّ نعيمٍ لا محالَةَ زائلُ
«و هر نعمتی قطعاً زائل و از بین رفتنی است».
این بیت از قصیدهای است که لبید در رثای نعمان بن منذر پادشاه حیره سروده است. بیت اول قصیده این است:
ألا تسألانِ المرءَ ماذا يُحاولُ
أنَحبٌ فيُقضی أم ضَلالٌ وباطلُ
«آیا از آن شخص نمیپرسید که چکار میکند، آیا فغان و گریه بلند است که تمام میشود یا گمراهی و چیزی باطل است؟» به دیوان لبید، ص٢٥٤ مراجعه کنید. این بیت از شواهد کتابهای نحوی است که هرگاه لفظ «ما» قبل از «خلاء» بیاید، مستثنی باید منصوب باشد.
به کتابهای «الهمع» ج١ صفحات١٥و٣٣٣؛ «الصبان علی الأشمونی»، ج١ص٢٨ وج٢ص١٦٤؛ «أوضح المسالک»، ج٢ص٧٤؛ و «الشواهد الکبری» اثر عینی، ج١ص٥وج٣ص١٣٤. بخاری در صحیح خود، به شماره: ٣٨٤١ و مسلم به شماره: ٢٢٥٦ از طریق روایت ابوهریره، حدیثی را آوردهاند که ابوهریره گوید: رسول خدا ج فرمود: «أصدق کلمة قالها شاعر، کلمة لبيد: «ألا کُلُّ شیءٍ ما خلا اللهَ باطلٌ» «هان! آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا باطل است».
[٣٠٢]- ابوداود به شماره: ١٤٦٨ در مبحث «في الصلاة» باب «استحباب الترتيل في القراءة» نسائی درسنن خود، ج٢صص١٧٩-١٨٠ در مبحث «في الافتتاح»، باب «تزيين القرآن بالصوت»؛ دارمی در سنن خود ج٢ص٤٧٤؛ احمد در مسند خود، ج٤ صفحات ٢٨٣،٢٨٥،٢٩٦و٣٠٤؛ ابن ماجه به شماره:١٣٤٢؛ خطیب بغدادی در تاریخ خود، ج٤ ص٢٦١؛ و ابونعیم در «الحلیة»، ج ٥ ص٢٧ از طریق روایت براء بن عازب آن را آوردهاند. اسناد آن صحیح است و ابن حبان به شماره:٦٦٠؛ حاکم در مستدرک خود، ج١ص٥٧٥ آن را صحیح دانستهاند و ذهبی هم با آن موافقت کرده است. در همین باب ابونعیم در «الحلیة»، ج٧ص١٣٩ روایتی از طریق عایشه نقل نموده، ابن حبان به شماره: ٦٦١ روایتی از طریق ابوهریره آورده، طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ١١١١٣ روایتی از طریق ابن عباس نقل کرده، ابن سعد در طبقات خود، روایتی را از طریق ابن مسعود آورده است. همچنین حاکم در مستدرک خود، ج١ص٥٧٥ حدیثی را از طریق روایت براء بن عازب با این لفظ آورده است: «زَيِنُوا القرءانَ بأصواتکُم، فإن الصوت الحَسَنَ يزيدُ القرءَانَ حَسَناً» «قرائت [قرآن] را با صداهایتان مزّین نمایید؛ زیرا صدای زیبا، قرائت را زیباتر میگرداند». سند این روایت، حسن است.
[٣٠٣]- مالک در «الموطأ»، ج١ص٢٠١؛ شافعی در «الرسالة» به شماره: ٢٧٣؛ بخاری به شمارههای: ٢٤١٩،٤٩٩٢،٥٠٤١،٦٩٣٦ و ٧٥٥٠؛ مسلم به شماره: ٨١٨؛ ابوداود به شماره: ١٤٧٥؛ ترمذی به شماره: ٢٩٤٤؛ نسائی در سنن خود، ج٢ صص١٥٠-١٥١؛ احمد در مسند خود ج١ صفحات٢٤،٤٠ و ٤٣؛ طیالسی، ص٩؛ طبری به شماره: ١٥؛ طحاوی در «الآثار»، ج٤ ص١٨٧؛ و بغوی در «شرح السنة» به شماره: ١٢٢٦ از طریق روایت عمر بن خطاب آن را آوردهاند. در همین باب احمد در مسند خود، ج٤صص٢٠٤و٢٠٥ از طریق عمرو بن عاص، و در مسند خود، ج٦صفحات٤٣٣و٤٦٣؛ و طحاوی در «مشکل الآثار»، ج٤ص١٨٣ از طریق ام ایوب؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج٢٠ شماره٣١٢ از طریق معاذ بن جبل؛ مسلم به شماره:٨٢٠؛ احمد در مسند خود، ج٥ص١٢٧؛ ابوداود به شمارههای: ١٤٧٧و١٤٧٨؛ نسائی در سنن خود، ج٢ صص١٥٤-١٥٣؛ طبری به شماره:٣٠؛ بغوی به شماره: ١٢٢٦؛ و طحاوی در «مشکل الآثار»، ج٤ صفحات ١٨٩و١٩١ از طریق ابی بن کعب؛ احمد در مسند خود ج٥ صفحات ٣٨٥،٣٩١،٤٠٠،٤٠٥و٤٠٦؛ طحاوی در «مشکل الآثار» ج٤صص ١٨٢-١٨٣؛ طبرانی به شماره: ٣٠١٨؛ و بزار به شماره ٢٣١٠ از طریق حذیفه؛ بزار به شماره ٢٣١١؛ و طحاوی در «مشکل الآثار» ج٤ص١٩١ از طریق ابوبکره آن را روایت کردهاند و در سند روایت اخیر، علی بن زید بن جدعان هست که ضعیف است. همچنین احمد در مسند خود، ج٢ صفحات ٣٠٠،٣٣٢و٤٤٠؛ بزار به شماره٢٣١٣؛ و طحاوی در «مشکل الآثار» ج٢ ص١٨٣ روایتی را در همین باب از طریق ابوهریره آورده که ابن حبان به شماره: ٧٤ آن را صحیح دانسته است. بزار هم به شماره: ٢٣١٢؛ طحاوی در «مشکل الآثار» ج٤ص١٨٤؛ و طبرانی به شمارههای: ١٠٠٩٠و١٠٢٧٣ روایتی را در همین باب از طریق ابن مسعود آوردهاند که ابن حبان به شماره: ٧٥ آن را صحیح دانسته است.
[٣٠٤]- از اینجا تا عبارت «همان گونه که در روایات متعددی آمده است» علی قاری در «شرح الفقه الأکبر» ص٤٩ آورده و صراحتاً آن را به شارح نسبت داده است.
[٣٠٥]- ابن ماجه به شماره: ٤٠٤٩ از طریق ابومعاویه، از ابومالک اشجعی، از ربعی بن حراش، از حذیفه بن یمان روایت کرده که حذیفه گفت: رسول خدا ج فرمودند: «يدرس الإسلام کما يدرس وشی الثوب حتی لا يدري ما صيام ولا صلاة و لا نسك ولا صدقة، وليسری علی کتاب الله عزّ وجل في ليلة، فلا يبقی في الأرض منه آية، وتبقی طوائف من الناس: الشيخ الکبير والعجوز يقولون: أدرکنا آباءنا علی هذه الکلمة: لا إله إلا الله، فنحن نقولها...» «اسلام کهنه میشود همان گونه که نقش و نگار لباس کهنه میشود تا جایی که معلوم نمیشود روزه و زکات وحج و صدقه دیگر عبادات چی هستند و کتاب خدا در شبی برداشته میشود و حتی آیهای از آن در زمین نمیماند. و گروههایی از مردم: پیرمردان و پیرزنان میمانند و میگویند: پدران و نیاکان خود را بر کلمه «لا إله إلا الله» یافتیم، پس ما هم آن را میگوییم...». بوصیری در کتاب «مصباح الزجاجه» صفحه٢٥٤ میگوید: اسناد این روایت، صحیح و راویانش، ثقهاند. مُسَدَّد در مسند خود از ابوعوانه، او هم از ابومالک با اسناد متن او، آن را روایت کرده است. حاکم در «المستدرک» ج٤ص٤٧٣ از طریق ابوکریب، از ابومعاویه آن را روایت کرده و میگوید: این حدیث بنا به شرط مسلم، صحیح است. گویم: ذهبی هم با آن موافقت کرده است.