اصل رفض را منافقی بیدین، ابداع کرد
طحاوی / گفته است: «از نفاق بری، و دور شده است»؛ زیرا اصل رفض را منافقی بیدین ایجاد کرد که قصد او از این کار، باطل نمودن و از بین بردن دین اسلام و نسبت دادن عیب و نقص به پیامبر ج بود، همان طور که علماء اظهار داشتهاند؛ چون عبدالله بن سبأ[١٢٨١] وقتی اسلام ظهور یافت، خواست که با حیله و پلیدی خویش دین اسلام را به فساد و تباه کشاند، همان کاری که بولص[١٢٨٢] با دین مسیحیت نمود. او ابتدا پارسا بودن را اظهار کرد سپس امر به معروف و نهی از منکر را آشکار نمود تا اینکه نقشه و فتنه کشتن عثمان را کشید. سپس وقتی علی به کوفه آمد، او غلو و زیادهروی درباره علی و یاری کردن او را آشکار ساخت تا بدین صورت بتواند اعتراض علی را درباره وضعیت موجود برانگیزد. این خبر به علی رسید و علی خواست او را بکشد، اما او به شهر «قرقیسیا»[١٢٨٣] فرار نمود. ماجرای او در کتابهای تاریخی معروف است. قبلاً گفته شد که هر کس علی را بر ابوبکر و عمر برتری دهد، شلاق افترازننده به وی زده میشود. مستیهای بدعت خوارج از حروریه و شیعه باقی ماند، به همین خاطر رفض دروازه بیدینی است، همچنان که قاضی ابوبکربن طیب[١٢٨٤] درباره باطنیه و چگونگی به فساد کشاندن دین اسلام توسط آنان، این مطلب را نقل کرده و گوید: «رافضیها به انسان دعوتگر میگفتند: هرگاه کسی را که دعوتش کردهای مسلمان یافتی، بر تو واجب است که دینت و شعارت را نزد او تشیع قرار دهی و ظلم و ستم گذشتگان به علی و کشتن حسین به دست آنان و اعلام برائت و بیزاری از قبلیههای «تیم» و «عدی» و «بنیامیه» و «بنیعباس»، و اینکه علی غیب را میداند که آفرینش هستی به او سپرده میشود!! به او گوشزد نمایی تا به عنوان عقیدهای در درونش رسوخ یابد. و دیگر شگفتیها و جهل و حماقت شیعیان تا آنجا که قاضی ابوبکربن طیب گوید: پس هرگاه از برخی شیعیان هنگام دعوت، اجابت و هدایت و راهیابی را دیدی، او را به فضائل واقعی علی و فرزندان علی آشنا کن».
بدون شک ناسزاگویی به صحابه منجر به ناسزاگویی به اهل بیت و سپس پیامبر ج میشود.
***
قوله: «وعلماء السّلف من السابقين، ومن بعدهم من التابعين ـ أهل الخير والأثر وأهل الفقه والنظر ـ لا يذکرون إلاّ بالجميل، ومن ذکرهم بسوءٍ، فهو علی غير السبيل».
ترجمه: «و علمای سلف از پیشگامان و پیروان بعد از آنان ـ که همگی اهل خیر و اثر و اهل فقه و دانش و رأی بودند ـ جز با نیکی یاد نمیشوند، و هر کس آنان را به بدی یاد کند، بر راه راست نیست».
[١٢٨١]- حافظ ابن عساکر در تاریخ خود، ٧/٤٣١ میگوید: عبدالله بن سبأ کسی که طایفه سبئیه که رافضیهای افراطی و غالی به او منسوب است، اصلیتش از یمن است. او فردی یهودی بود و بعداً اسلام را اظهار کرد و خود را مسلمان قلمداد نمود و شهرهای مسلمانان را گشت زد تا آنان را از اطاعت امامان و خلفا منصرف کند و شر و بدی را میانشان ایجاد نماید. او ابتدا از حجاز شروع کرد، سپس در بصره، پس از آن در کوفه این اقدامات را انجام داد. سپس در زمان خلافت عثمان بن عفان به دمشق رفت و نتوانست خواستهها و اهداف خود را نزد احدی از مردم شام به انجام برساند، از این رو او را بیرون کردند تا اینکه به مصر آمد و عقاید و گفتار و اندیشههای خویش را در آنجا میان مردم مصر آشکار نمود. او میگفت: جای تعجب است کسی که گمان میکند که عیسی برمیگردد و بازگشت محمد ج را تکذیب میکند، در حالی که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾[القصص: ٨٥] «بیتردید، همان که این قرآن را بر تو واجب کرد، تو را به جایگاهت [مکه] باز میگرداند». پس محمد نسبت به عیسی برای بازگشت سزاوارتر و مستحقتر است. این گفته از وی پذیرفته شد، از این رو او رجعت را برای آنان ابداع نمود و آنان درباره رجعت حرف زدند، سپس عبدالله بن سبأ بعد از آن گفت: هزار پیامبر بودهاند و هر پیامبری، یک وصی دارد سپس گفت: محمد، خاتم پیامبران، و علی خاتم اوصیاء میباشد. ابن سبأ به خاطر سیاهی مادرش به «ابن سوداء» ملقب شد. ذهبی در کتاب «المیزان»، ٢/٤٢٦ دربارهاش میگوید: عبدالله بن سبأ از بیدینان و زندیقان افراطی، انسانی گمراه و گمراهکننده بود. گمان میکنم که علی او را با آتش سوزاند. نگا: «مقالات الإسلامیین»، ص ١٥؛ و «الملل و النحل»، ٦/١٧٤.
[١٢٨٢]- او فردی یهودی بود که نام عبریاش «شاوول» بود و سپس «بولص» نامیده شد. به کتاب «أعمال الرسل»، ١٣: ٩ مراجعه کنید که او ادعا کرده که مسیح در دمشق ظهور یافت. او کسی بود که نصرانیت را به عنوان عقیده عیسی مسیح برای خدا وضع کرد و همچنین عقیده «فداء» را وضع نمود.
[١٢٨٣]- نام شهری است در کنار رود «خابور» در شش فرسخی میدان مالک بن طوق. آب رود خابور از کنار آن شهر جاری میشود. پس شهر «قرقیسیا» میان رود خابور و فرات به مانند یک مثلث هستند. نگا: «معجمالبلدان»، ٤/٣٢٨.
[١٢٨٤]- او امام و علامه، بینظیرترین متکلم و سردمدار اصولیون، صاحب تألیفات بدیع، قاضی ابوبکر محمدبن طیب بن محمدبن جعفر بن قاسم بصری، متوفای سال ٤٠٣ هجری میباشد. شرح حالش در کتاب «السیر»، ج ١٧ شماره: ١١٠ آمده است.