نصوصی که درباره ستایش صحابه وارد شدهاند
همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا[١١٧٠] ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠﴾[التوبة: ١٠٠]
«و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی پیرویشان کردند، خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، و برای آنان باغهایی آماده کرده که از پای درختانش نهرها جاری است و همیشه در آنند. این است کامیابی بزرگ است».
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾[الفتح: ١٨]
«به راستی خدا هنگامی که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت میکردند، از آنها راضی شد ...».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ﴾[الأنفال: ٧٢]
«بیتردید، کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند و آنان که [مهاجران را] پناه دادند و یاری نمودند، آنان دوست و حامی یکدیگرند». تا آخر سوره.
﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠﴾[الحديد: ١٠]
«کسانی از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کردهاند [با دیگران] یکسان نیستند. آنها از حیث درجه بزرگتر از کسانیاند که بعداً به انفاق و جهاد پرداختند و خداوند همه را وعده نیکو داده است، و خدا به آنچه میکنید آگاه است».
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾[الحشر: ٨-١٠]
«[و نیز این غنایم] برای مهاجران نیازمندی است که از دیار و اموالشان رانده شدهاند و در طلب فضل خدا و رضای اویند و خدا و رسولش را یاری میکنند. هم اینان راستگویانند و [برای] کسانی [از انصار] که پیش از آنان در سرای ایمان [مدینه] جای گرفتند و ایمان را پذیرفتند، کسانی را که به سویشان هجرت کردند دوست دارند، و نسبت به آنچه به آنها داده شده در دل خود احساس نیاز نمیکنند و [آنها را] بر خود مقدم میدارند، هر چند خود بدان نیاز مبرمی داشته باشند و هر کس از بخل و آز نفس خویش مصون ماند، چنین کسانی رستگارانند و کسانی که پس از آنان [و بعد از فتح مکه] آمدند، میگویند: پروردگارا! ما و آن برادران ما را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند [هیچ گونه] کینهای مگذار. پروردگارا! به راستی تو رئوف و مهربانی».
این آیات در بر دارنده ستایش مهاجران و انصار و کسانی است که پس از آنان میآیند و برایشان طلب آمرزش مینمایند و از خدا میخواهند که در دلهایشان کینه آنان را نگذارد. همچنین این آیات در بر دارنده این مطلب است که اینان مستحق فیء هستند. پس هر کس در دلش کینهای نسبت به مؤمنان داشته باشد و برای آنان طلب آمرزش ننماید، بنا به نص قرآن استحقاق سهمی از فیء را ندارد.
در «صحیحین»، از ابوسعید خدری س روایت است که او گوید: میان خالدبن ولید و عبدالرحمن بن عوف، درگیری و نزاعی بود. خالد به او ناسزا گفت. آنگاه رسول خدا ج فرمود: «لا تسبّوا أحداً من أصحابي، فلو أن أحدکم أنفق مثل أحد ذهباً، ما أدرك مدّ أحدهم ولا نصيفه»[١١٧١] «هیچ یک از یاران مرا ناسزا مگویید، چون اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند، به پای یک مدّ و نصف مد یکی از یاران من نمیرسد». البته تنها مسلم ناسزا گفتن خالد به عبدالرحمن بن عوف را ذکر کرده و بخاری آن را ذکر نکرده است.
پس پیامبر ج به خالد و امثال او میفرماید: «لا تسبّوا اصحابي» «به یاران من ناسزا مگویید». یعنی به عبدالرحمن و امثال او ناسزا مگویید، چون عبدالرحمن و امثال او پیشگامان نخستین هستند و آنان کسانیاند که پیش از فتح مکه اسلام آورده و با دشمنان خدا پیکار نمودند، و آنان اهل بیعت رضواناند، پس آنان برترند و نسبت به کسانی که پس از بیعت رضوان اسلام آوردند، بیشتر همراه و رفیق پیامبر ج بودهاند، ولی خالد بن ولید و امثال او که مخاطب این فرمایش پیامبر ج هستند، کسانیاند که پس از صلح حدیبیه و بعد از صلح پیامبر ج با اهل مکه، اسلام آوردند. و اینان نسبت به کسانی که پس از فتح مکه اسلام آوردند، پیشگامتر و سابقتر هستند که اینان «طلقاء» نام دارند، ابوسفیان و دو پسرش، یزید و معاویه از اینانند.
منظور این است که پیامبر ج کسی را که بعداً یار و همراه پیامبر ج شده، نهی کرده از اینکه کسانی را که از همان نخست یار و همراه او بودهاند، سب و ناسزا گوید؛ چون اینان به خاطر این همراهی و رفاقتی که از همان نخست با پیامبر ج داشتهاند از آنان جدا شدهاند. این همراهی و رفاقت نخستین با پیامبر ج امتیازی است که امکان ندارد کسی در آن، شریک آنان شود، حتی اگر یکی از آنان به اندازه کوه احد انفاق کند به پای یک مد و نصف مد یکی از همراهان و رفیقان نخستین پیامبر ج نمیرسد.
پس وقتی این حال و وضعیت کسانی است که پس از صلح حدیبیه اسلام آوردهاند هر چند این امر قبل از فتح مکه بوده، پس حال و وضعیت کسانی که اصلاً صحابی نیستند با صحابه چگونه است؟!
خداوند از همه صحابه راضی و خشنود باد!
پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار کسانیاند که پیش از فتح مکه انفاق کرده و پیکار نمودند. اهل بیعت رضوان همهشان از آنانند که بیشتر از هزار و چهار صد صحابی بودند.
برخی میگویند: پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار کسانیاند که به هر دو قبله نماز گزاردهاند. این رأی ضعیف است، چون صرف نماز به قبله نسخ شده فضیلت نیست؛ زیرا نسخ کار آنان نیست و هیچ دلیلی شرعی بر برتری دادن به خاطر این کار دلالت ندارد، آنگونه که دلیل شرعی بر برتری دادن آنان به خاطر پیشی بودن به انفاق و جهاد و بیعت زیر آن درخت، دلالت دارد.
اما روایتی که از پیامبر ج روایت شده که گویا آن حضرت فرمودند: «أصحابي کالنّجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»[١١٧٢] «یاران من همانند ستارگانند، به هر یک از آنان اقتدا کنید، هدایت یافتهاید»، این حدیثی ضعیف است. بزار[١١٧٣] گوید: این حدیث از رسول خدا ج به صحت نرسیده و در کتابهای معتبر حدیثی نیامده است.
و در «صحیح مسلم» از جابر روایت است گوید: به عایشه ل گفته شد: همانا افرادی به یاران رسول خدا ج حتی ابوبکر و عمر بد و بیراه میگویند! عایشه گفت: چرا از این تعجب میکنید! عمل از یاران آن حضرت قطع شده و خدا دوست داشته که اجر و پاداش از آنان قطع نشود[١١٧٤].
ابن بطّه[١١٧٥] با اسنادی صحیح از ابن عباس روایت کرده که او گفت: «به یاران محمد ناسزا و بد و بیراه مگویید، چون یک ساعت بودن یکی از آنان همراه پیامبر ج، از عمل چهل سال یکی از شما بهتر است»[١١٧٦]. در روایت وکیع آمده است: «از عبادت یک عمر یکی از شما بهتر است».
در «صحیحین» از طریق روایت عمران بن حصین و دیگران آمده که رسول خدا ج فرمودند: «خيرالناس قرني، ثم الذين يلونهم، ثمّ الذين يلونهم» «بهترین مردمان، [مردمان] این قرن هستند [که من در آن حضور دارم] سپس کسانی که به دنبال آنان میآیند و آنگاه کسانی که به دنبال آنان میآیند». عمران گوید: نمیدانم: آیا پس از قرن خود را، دو قرن یا سه قرن ذکر کرد[١١٧٧].
در «صحیح مسلم» از جابر س به ثبوت رسیده که پیامبر ج فرمود: «لا يدخل النّار أحدٌ بايع تحت الشجرة»[١١٧٨] «هیچ یک از کسانی که زیر آن درخت بیعت کردند، داخل آتش جهنم نمیشود».
همچنین خداوند متعال فرموده است:
﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ﴾[التوبة: ١١٧]
«همانا خدا بر پیامبر و مهاجران و انصار که در آن ساعت دشوار از او پیروی کردند، لطف و بخشش نمود و توبه آنان را پذیرفت».
عبدالله بن مسعود س در توصیف یاران پیامبر ج چه راست گفت آنجا که گوید: «همانا خداوند متعال به قلبهای بندگان نگاه کرد و دید که قلب محمد ج بهترین قلب بندگان است، از این رو او را برای خود برگزید و او را برای ادای رسالت خود مبعوث نمود. سپس بعد از قلب محمد ج به قلبهای بندگان نگاه کرد، دید که قلبهای یاران محمد ج بهترین قلب بندگان است، از این رو آنان را وزیران پیامبرش[١١٧٩] قرار داد که به خاطر دین خدا پیکار کنند. پس آنچه که مسلمانان آن را نیک میبینند، آن چیز در نزد خداوند هم نیک است و آنچه که مسلمانان آن را بد ببینند، آن چیز در نزد خداوند هم بد است»[١١٨٠].
در روایتی آمده است: و همه یاران محمد ج چنین صلاح دانستند که ابوبکر را جانشین پیامبر ج کنند.
گفته ابن مسعود قبلاً ذکر شد که: هر یک از شما میخواهد از سنت و روش کسی پیروی کند، پس از روش و سنت کسانی پیروی کند که وفات یافتهاند ... .
پس چه کسی گمراهتر از کسی است که در دلش کینه نسبت به بهترین مؤمنان و سروران و بزرگان دوستان خدا پس از پیامبران است؟! بلکه یهود و نصارا به خاطر یک خصلت برتر از این رافضیها استند که در دلشان کینه نسبت به یاران رسول خدا ج وجود دارد، چون به یهودیان گفتند: بهترین اهل ملت شما چه کسانی است؟ گفتند: یاران موسی، و به مسیحیان گفته شد: بهترین اهل ملت شما چه کسانی است؟ گفتند: یاران عیسی، و به رافضیها گفته شد: بدترین اهل ملت شما چه کسانی است؟ گفتند: یاران محمد!! رافضیها از یاران محمد به جز تعداد کمی را استثنا نکردهاند و در میان کسانی که رافضیها به آنان ناسزا و بد و بیراه میگویند، کسانی است که به مراتب و چندین برابر بهتر از کسانی است که رافضیها، آنان را استثنا کردهاند.
گفته طحاوی: «در حب و دوستی هیچ یک از صحابه راه افراط و زیادهروی را نمیپیماییم»، یعنی در حب و دوستی هیچ یک از آنان از حد تجاوز نمیکنیم آن چنان که شیعه این کار را میکنند تا در نتیجه جز تجاوزکنندگان باشیم؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ﴾[النساء: ١٧١]
«ای اهل کتاب! در دین خود غلو نکنید».
[١١٧٠]- ابن کثیر «من تحتها» با افزودن «من» در آغاز کلمه «تحت» خوانده است. در مصحف اهل مکه نیز چنین است. سایر قراء، بدون «من» آن را خواندهاند که مصحفهای تمامی مناطق به جز مکه چنین است. نگا: حجة القراءات»، ص ٣٢٢؛ «الکشف»، ١/٥٠٥؛ «زادالمسیر»، ٣/٤٩١.
[١١٧١]- بخاری به شماره: ٣٦٧٣؛ مسلم به شماره: ٢٥٤١؛ ابوداود به شماره: ٤٦٥٨؛ ترمذی به شماره: ٣٨٦٠؛ احمد در «المسند» ٣/١١، و در «فضائل الصحابة»، به شمارههای ٥، ٦، ٧، ٦٥٤ و ١٧٣٥؛ طیالسی به شماره: ٢١٨٣؛ ابونعیم در «أخبار أصبهان»، ٢/١٢٢؛ بغوی به شماره: ٣٨٥٦؛ خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٧/١٤٤؛ و ابن ابی عاصم به شماره: ٩٨٨ آن را روایت کردهاند. همچنین مسلم به شماره: ٢٥٤٠؛ ابن ماجه به شماره: ١٦١ از طریق روایت اعمش از ابوصالح، از ابوهریره آن را روایت کردهاند. بزار به شماره: ٢٧٦٨ از طریق زائده از عاصم، از ابوصالح، از ابوهریره آن را روایت کرده است و داستان آن را در آن آورده است. به کتاب «فتحالباری»، ٧/٣٥-٣٦ مراجعه کنید. از چندین نفر از امامان ناقد نقل شده که روایت صحیح، روایت اعمش از ابوصالح، از ابوسعید خدری میباشد. و روایت ابوصالح از ابوهریره شاذ میباشد.
[١١٧٢]- ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم و فضله»، ٢/٩١؛ و ابن حزم در «الإحکام»، ٦/٨٢ از طریق سلام بن سلیم آن را روایت کردهاند که سلام بن سلیم گفت: حارث بن غصین، از اعمش، از ابوسفیان، از جابر به طور مرفوع برای ما نقل کرد که آن حضرت فرمود: «أصحابي کالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم» «یاران من همانند ستارگانند، به هر یک از آنان اقتدا کنید، هدایت یافتهاید». سلام بن سلیم کسی است که بر ضعیف بودنش اجماع وجود دارد، و ابن حراش او را دروغگو دانسته است. ابن حبان گوید: او احادیثی موضوع و جعلی را روایت نموده است. حارث بن غصین هم، مجهول و ناشناخته است. خطیب بغدادی در کتاب «الکفایة في علم الروایة»، ص ٤٨ از طریق سلیمان بن ابی کریمه، از جویبر، از ضحاک بن مزاحم، از ابن عباس به طور مرفوع روایت کرده که آن حضرت فرمود: «مهما أوتيتم من کتاب الله، فالعمل به لاعذر لأحدکم في ترکه، فإن لم يکن في کتاب الله، فسنة مني ماضية، فإن لم يکن سنة ماضية، فما قال أصحابي، إن أصحابي بمنزلة النجوم في السماء، فأيها أخذتم به اهتديتم، واختلاف أصحابي لکم رحمة» «هر چه از کتاب خدا برای شما آوردم، بدان عمل کنید و در ترک آن، هیچ یک از شما عذری ندارید. اگر [راجع به مسألهای حکمی] در کتاب خدا نبود، پس به سنت من عمل کنید و اگر در سنت من [حکمی راجع به آن مسأله] نبود، پس به آنچه یاران من میگویند، عمل کنید، چون یاران من به منزله ستارگاناند، پس به قول هر یک از آنان عمل کنید، هدایت یافتهاید و اختلاف یاران من برای شما، مایه رحمت است». سلیمان بن ابی کریمه، حدیثش ضعیف است. جویبر ـ که همان ابن سعید ازدی است ـ متروک است، و ضحاک هم ابن عباس را ندیده است. از طریق روایت عمر و پسرش (ابن عمر) حدیثی در همین باب روایت شده اما هر دو صحیح نیستند.
[١١٧٣]- او امام و حافظ بزرگ، احمدبن عمرو بن عبدالخالق بصری، صاحب «المسند الکبیر» است. «المسند الکبیر» کتابی است که راجع به اساتید آن سخن گفته است. وی به سال ٢٩٢ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «السیر»، ج ١٣ شماره: ٢٨١ آمده است. حافظ هیثمی متوفای سال ٨٠٧ هجری، زوائد آن را به کتابهای ششگانه حدیثی، در کتابی جداگانه آورده و آن را «کشف الاستار عن زوائد البزار» نام نهاده و در چهار جلد توسط مؤسسه الرساله با تحقیق علامه حبیب رحمن اعظمی به چاپ رسیده است.
[١١٧٤]- پس از تحقیق و جستجو، این روایت را در صحیح مسلم و در منابع حدیثی که در اختیار ماست، ندیدیم.
[١١٧٥]- او امام و علامه و شیخ عراق، عببیدالله بن محمدبن حمدان عکبری حنبلی، ابوعبدالله ابن بطه، صاحب کتاب «الإبانة الکبری» است. او بنا به گفته برخی، انسانی مستجاب الدعوه بود. وی به سال ٣٨٧ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «السیر»، ج ١٦، شماره ٣٨٩ آمده است.
[١١٧٦]- این اثر با این لفظ را امام احمد در «فضائل الصحابة»، شماره: ٢٠ از طریق عبدالرحمن بن مهدی، از سفیان، از نسیر بن ذعلوق روایت کرده که او گفت: از ابن عمر شنیدم که میگفت و روایت وکیع را ابن ماجه به شماره: ١٦٢؛ احمد در «فضائل الصحابة»، شماره ١٥؛ و ابن ابی عاصم در «السنة»، به شماره: ١٠٠٦ از طریق وکیع از سفیان ... تا آخر سند آن را روایت کردهاند. اسناد آن، صحیح است و راویان آن، به جز نسیربن ذعلوق، همگی راویان بخاری و مسلم هستند و نسیربن ذعلوق، ثقه است، که ابن معین و یعقوب بن سفیان او را ثقه دانستهاند. ابن عبدالبر گوید: نسیربن ذعلوق از نظر محدثین از افراد ثقه اهل کوفه است. در کتاب چاپ شده «السنة» اثر ابن ابی عاصم به بسربن دعلوق تغییر یافته، و محقق آن گفته که او را نشناختم. در «فضائل الصحابة»، اثر احمد، شماره: ١٨ از طریق ابومعاویه روایت است که او گوید: مردی از مجاهد، از ابن عباس به ما خبر داد که ابن عباس گفت: «یاران محمد ج را ناسزا و بد و بیراه مگویید، چون خداوند عز و جلّ ما را به طلب آمرزش برای آنان امر کرده و خدا میدانست که آنان کشته خواهند شد». به «منهاج السنة» اثر شیخالاسلام ابن تیمیه، ٢/١٤ مراجعه کنید. او این روایت را به ابن بطه نسبت داده و اسناد آن را از طریق عبدالله بن احمد، از پدرش، از ابومعاویه ... صحیح دانسته است. بخاری به شماره: ٤١٥٤؛ و مسلم به شماره: ١٨٥٦ از طریق روایت جابر آوردهاند که پیامبر ج در روز حدیبیه به صحابه گفت: «أنتم خير أهل الأرض» «شما بهترین مردمان روی زمین هستید». حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: این فرموده درباره اصحاب بیعت رضوان زیر آن درخت صریح است، چون مسلمانان آن موقع در مکه و مدینه و دیگر جاها بودند. احمد با اسنادی حسن از ابوسعید خدری روایت کرده که او گفت: در روز حدیبیه پیامبر ج فرمود: «لا توقدوا ناراً بليلٍ» «در هیچ شبی، آتش را روشن نکنید» پس از آن روز فرمود: «أوقدوا واصطنعوا، فإنه لايدرك قوم بعدکم صاعکم ولا مدّکم» «آتش را روشن کنید و انفاق کنید، چون پس از شما هیچ جماعتی به یک صاع و یک مد شما در انفاق نمیرسد».
[١١٧٧]- بخاری به شمارههای: ٢٥٦١، ٣٦٥٠، ٦٤٢٨ و ٦٦٩٥؛ مسلم به شماره: ٢٥٣٥؛ ترمذی به شمارههای: ٢٢٢١، ٢٢٢٢ و ٢٣٠٣؛ ابوداود به شماره: ٤٦٥٧؛ احمد در «المسند»، ٤/٤٢٦، ٤٢٧، ٤٣٦ و ٤٤٠؛ نسائی، ٧/١٧-١٨؛ ابن حبان به شماره: ٢٢٨٥؛ حاکم در «المستدرک»، ٣/٤٧١؛ طیالسی به شماره: ٨٥٢؛ طحاوی در «مشکلالآثار»، ٣/١٧٦ و ١٧٧؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ١٨ به شمارههای: ٥٢٦، ٥٢٧، ٥٢٨، ٥٢٩، ١٤٦٩، ١٤٧٠، ١٤٧١ و ١٤٧١؛ ابونعیم در «الحلیة»، ٢/٧٨ و ٨/٣٩١ آن را از طریق روایت عمران بن حصین آن را آوردهاند. همچنین بخاری به شمارههای: ٢٦٥٢، ٣٦٥١، ٦٤٢٩ و ٦٦٥٨؛ مسلم به شماره: (٢٥٣٣) (٢١٢)؛ ترمذی به شماره: ٣٨٥٩؛ ابن ماجه به شماره: ٢٣٦٢؛ احمد در «المسند»، ١/٣٧٨، ٤١٧، ٤٣٤، ٤٣٨، ٤٤٢؛ نسائی در «الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ٧/٩٢ آمده؛ طیالسی به شماره: ٢٩٩؛ طحاوی در «مشکلالآثار»، ٣/١٧٦؛ ابن ابی عاصم به شمارههای: ١٤٦٦ و ١٤٦٧؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شمارههای: ١٠٣٣٧ و ١٠٣٣٨؛ خطیب بغدادی در تاریخ خود، ١٤/٥٣؛ و ابونعیم در «الحلیة»، ٢/٧٨ آن را از طریق روایت عبدالله بن مسعود آوردهاند. همچنین مسلم به شماره: (٢٥٣٤) (٢١٣)؛ احمد در مسند خود، ٢/٢٢٨، ٤١٠ و ٤٧٩؛ و طیالسی به شماره: ٢٥٥٠ از طریق روایت ابوهریره آن را روایت کردهاند. ترمذی به شماره: ٢٣٠٤؛ ابن ماجه به شماره: ٢٣٦٣؛ بزار به شماره: ٢٧٦٤؛ طحاوی در «مشکلالآثار»، ٣/١٧٥-١٧٦؛ و طبرانی در «المعجم الصغیر»، ١/١٢٨ از طریق روایت عمر بن خطاب آن را روایت کردهاند. احمد در «المسند»، ٤/٢٦٧، ٢٧٦ و ٢٧٧؛ بزار به شماره: ٢٧٦٧؛ طحاوی، ٣/١٧٧؛ ابونعیم، ٢/٧٨، و ٤/١٢٥؛ و ابن ابی عاصم به شماره: ١٤٧٧ از طریق روایت نعمان بن بشیر آن را آوردهاند. همچنین احمد در «المسند»، ٥/٣٥٠ و ٣٥٧؛ ابن ابی عاصم به شمارههای: ١٤٧٣ و ١٤٧٤؛ و ابونعیم، ٢/٧٨ از طریق روایت بریده اسلمی آن را روایت کردهاند.
[١١٧٨]- ترمذی به شماره: ٣٨٥٩؛ ابوداود به شماره ٤٦٥٣؛ نسائی در «الکبری»، آنگونه که در «التحفة»، ٢/٣٤٠ آمده، آن را با همین لفظ روایت کردهاند. مسلم به شماره: ٢٤٩٦ از طریق روایت جابربن عبدالله آن را آورده که جابربن عبدالله گوید: ام مبشر به من خبر داد که از پیامبر ج شنید که نزد حفصه میفرمود: «لا يدخل النار ـ إن شاء الله ـ من أصحاب الشجرة أحدٌ الذين بايعوا تحتها» «إن شاءالله ـ احدی از اصحاب درخت، کسانی که زیر آن بیعت کردند، داخل آتش جهنم نمیشوند». حفصه گفت: چرا ای رسول خدا، این طور نیست. پیامبر ج سخن او را نپذیرفت. آنگاه حفصه گفت: [مگر خداوند نمیفرماید:] ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ﴾[مريم: ٧١] «و همه شما بدون استثنا وارد جهنم میشوید». پیامبر ج فرمود: «خداوند عز و جل در ادامه فرموده است: ﴿ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا٧٢﴾[مريم: ٧٢] «سپس کسانی را که تقوا پیشه کردند نجات میدهیم و ظالمان را به زانو درآمده در آن رها میسازیم». همچنین احمد در «المسند»، ٦/٣٢٦ و ٤٢٠؛ نسائی در «الکبری» آنگونه که در «التحفة»، ١٣/١٠٤ آمده؛ ابن سعد، ٨/٤٥٨؛ ابن ابی عاصم به شماره: ٨٦١؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ٢٥ شمارههای: ٢٦٦ و ٢٦٩ این حدیث را آوردهاند. احمد در «المسند»، ٦/٢٨٥؛ بغوی به شماره: ٣٩٩٤؛ ابن ابی عاصم به شماره: ٨٦٠؛ ابن ماجه به شماره: ٤٢٨١؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ٢٣ شمارههای: ٣٥٨ و ٣٦٣ از طریق روایت جابر، از ام مبشر، از حفصه آن را روایت کردهاند و در این روایت، ٣/٣٩٦ از طریق روایت جابر آن را با این لفظ آورده است: «لن يدخل النار رجل شهد بدراً والحديبية» «کسی که در جنگ بدر و صلح حدیبیه حضور داشته، هرگز داخل آتش جهنم نمیگردد».
[١١٧٩]- در اصل نسخههای خطی، «دينه» آمده و آنچه در اینجا آمده براساس «مسند» امام احمد میباشد.
[١١٨٠]- احمد در «المسند»، ١/٣٧٩، و در «فضائل الصحابة»، شماره ٥٤١؛ طبرانی به شمارههای: ٨٥٨٢، ٨٥٨٣ و ٨٥٩٣؛ طیالسی به شماره: ٢٤٦؛ بغوی به شماره ١٠٥؛ بزار به شماره ١٣٠؛ و خطیب در «الفقیه و المتفقه»، ١/١٦٦-١٦٧ آن را روایت کردهاند. سند آن، حسن است و حاکم در «المستدرک»، ٣/٧٨ آن را صحیح دانسته و ذهبی هم آن را تأیید کرده است. هیثمی در «المجمع»، ١/١٧٧-١٧٨ آن را آورده و گوید: احمد و بزار آن را روایت کردهاند و راویان آن، ثقهاند.